علاوه بر جغرافیدانان، زمینشناسان نیز به نوبه خود در جهت تعیین تاریخ زمینشناسی، تحول ناهمواریها را مورد توجه قرار دادهاند. چنانچه در اواسط قرن ۱۹ زمینشناسان انگلیسی نخستین کسانی بودند که مفهوم پیدایش دشتگون را بیان کردند.
در شوروی سابق پدیدههای بیرونی در قرن نوزدهم مورد توجه دانشمندانی چون پیتر کروپوتکین و واسیلی داکوچایف قرار گرفت. طی سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰، مطالعه نهشتههای یخچالی و کوهستانی دوران چهارم در سیبری شرقی و طبقهبندی آنها بر حسب پیدایش، توسط پیتر کروپوتکین انجام شد. همچنین واسیلی داکوچایف (پدر علم خاکشناسی) برای اولین بار تخریب استپها را به عنوان یکی از اشکال فرسایش خاک بررسی کرد و در مطالعه خاکهای روی تراسهای رود ولگا در سال ۱۸۹۱ متوجه نقش ناهمواریها شد و ارتباط بین ایندو را روشن ساخت. وی نشان داد که اغلب خاکها مانند چرنوزیوم میتواند در تعیین سن شکلبندی یا شکلیابی ناهمواریها بهکار رود. بدین ترتیب در شوروی سابق هنگامی که در غرب مفاهیم ژئومورفولوژی دیویسی توسعه مییافت، اساس ژئومورفولوژی تازهای ریخته میشد که در آن رابطهها با سایر علوم طبیعی و علوم زمین بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.
در نیمه دوم قرن نوزدهم، ژئومورفولوژی با تئوری چرخه فرسایش ویلیام موریس دیویس (۱۹۳۴-۱۸۵۰) در آمریکا به مرحله جدیدی پانهاد. وی با تنظیم و سیستماتیک کردن ایدههای مربوط به تحول ناهمواریها که تا زمان وی بیشتر توسط زمینشناسان مطرح شده بود، تئوری خود را در قالب «دوره جغرافیایی» یا «دوره فرسایشی» و «فرسایش نرمال» مطرح کرد (۱۸۹۸-۱۸۸۴). دیویس علم اشکال ناهمواریهای زمین را که در سال ۱۸۵۸ توسط کارل فردریش نومن «ژئومورفولوژی» نامیده شد و سپس در سال ۱۸۹۴ توسط آلبرت پنک شهرت پیدا کرد و تا آن زمان یکی از شاخههای فرعی زمینشناسی محسوب میشد، به شکل علمی تخصصی و با هدف و فرهنگ ویژه خود مطرح کرد و به این علم نظام عقیدتی انسجامیافتهای بخشید و اصالت آن را تثبیت نمود. از این نقطهنظر دیویس را میتوان بنیانگذار ژئومورفولوژی بهعنوان علم تخصصی دانست. با ارائه نظریه چرخه فرسایش، ژئومورفولوژی وارد مرحله جدیدی از نگرش فیزیوگرافی میشود و دیویس شخصیت علمی جهانی پیدا میکند و مکتب وی در انگلستان و فرانسه توسعه مییابد و ایدهها و نظریههای وی در بسیاری از نشریات علمی منتشر و بررسی میشود.
در فرانسه، امانوئل دومارتن یکی از طرفداران میانهرو نظریه دیویس در سال ۱۹۱۰ مقالهای درباره اثر آبوهوا بر روی اشکال ناهمواریهای زمین منتشر ساخته و قبل از جنگ جهانی دوم فکر جغرافیای منطقهای را تکوین میکند. همچنین هنری بولیگ ژئومورفولوگ فرانسوی نیز یکی از طرفداران جدی دیویس بود ولی در آلمان تئوری دیویس طرفدار زیادی پیدا نکرد.
هنگامی که پنک و دیویس و پیروان نظریات آنها در اروپای غربی به مطالعه و تحقیقات اولیه مشغول بودند، مکتب بزرگ و مستقل دیگری در نیمه قرن بیستم در ایالات متحده رشد و توسعه یافت. به دنبال کارهای اولیه دانشمندان پیشگامی نظیر گرو کارل گیلبرت در اوایل قرن بیستم، گروهی از دانشمندان علوم طبیعی، زمینشناسان و مهندسان هیدرولیک مانند رالف آلگر بنگنولد، جان هاک، لونا لئوپولد، توماس مادوک و آرتور استرالر شروع به مطالعه و تحقیق بر روی شکل عناصر چشمانداز مانند رودخانهها و دامنهها با استفاده از روشهای بازدید مستقیم، سیستماتیک، اندازهگیریهای کمّی ابعاد مختلف پدیدهها و مقیاسگذاری این اندازهگیریها نمودند. این روشها امکان درک وضعیت گذشته و پیشبینی وضعیت آینده چشماندازها بر اساس شکل کنونی آنها را برای محققان فراهم ساخت. ژئومورفولوژی کمّی میتواند دینامیک شارهها و مکانیک جامدات، ژئومورفومتری، مطالعات آزمایشگاهی، اندازهگیریهای میدانی، کارهای تئوریک و همه زمینههای مربوط به مدل تکامل چشمانداز را در بر گیرد. از این روشها برای درک و مطالعه هوازدگی و تشکیل خاک، انتقال رسوب، تغییر چشمانداز و رابطه میان اقلیم، تکتونیک، فرسایش و رسوبگذاری استفاده میشود.
از نیمه دوم قرن بیستم جهتگیریهای مدرن و پیشرفته در ارتقای مرتبه علمی دانش ژئومورفولوژی نقش موثری داشته است و با کوشش محققان، این دانش از حالت رکود و انزوا خارج شد. در حال حاضر ژئومورفولوژی در مسیر جدیدی قرار گرفته و تئوری چرخه فرسایش دیویس به دلیل ساده بودنش مورد انتقاد قرار گرفته است. امروزه گرایش به سوی ژئومورفولوژی کاربردی است و عقاید امروزی بیشتر تمایل دارد که روشهای علمی را جایگزین تصورات پیشین نماید و بههمین دلیل دیدگاه سیستمهای فرسایشی جایگزین تفکر چرخه فرسایش شده است. به علاوه ژئومورفولوژی جدید بیشتر مبتنی بر مقایسه سیستماتیک اشکال ناهمواریها و نهشتههایی است که موجب تعیین سن آنها میگردد و همچنین تعیین اشکال اولیه و اصلی ناهمواریها و بالاخره شناسایی فرایندها و محیطهای مورفوکلیماتیک، هنگامی که ناهمواریها را بهوجود آوردهاند مورد توجه میباشد.
ورود دانش ژئومورفولوژی به ایران و اشاعه آن از دانشگاه تهران آغاز میشود. اولین گام در این زمینه بهوسیله احمد مستوفی که از شاگردان امانوئل دومارتن فرانسوی بود برداشته میشود. وی با تاثیرپذیری از اندیشههای این دانشمند فرانسوی به تدریس جغرافیای طبیعی و بهویژه ژئومورفولوژی در دانشگاه تهران پرداخت. اصطلاح پیکرشناسی زمین برای اولین بار بهعنوان معادل کلمه ژئومورفولوژی توسط مستوفی در سال ۱۳۱۸ بهکار میرود. پس از تفکیک رشتههای تاریخ و جغرافیا از یکدیگر در سال ۱۳۴۰، درس مستقل ژئومورفولوژی در سال ۱۳۴۳ در دانشگاه تهران ارائه شد که مدرس اصلی آن مستوفی و سپس دانشجویان وی فرجالله محمودی و جمشید جداری عیوضی بودند.[۱۰] با تشکیل مرکز تحقیقات علمی مناطق خشک، مطالعات ژئومورفولوژی در بیابان لوت بهوسیله مستوفی و همکاران آغاز شد. گستردهترین مطالعات میدانی پروژه لوت به وسیلهی مستوفی سرپرستی و برنامهریزی گردید و خود وی دو بار از ریگ لوت با شتر عبور نمود و ضمن ارائه اطلاعات ارزشمند از لوت، نقشه ژئومورفولوژی بیابان مذکور را تهیه کرد.گرچه بنیانگذار ژئومورفولوژی در ایران، احمد مستوفی است اما میتوان گفت شاخصترین چهره ژئومورفولوژی ایران فرجالله محمودی است.
محمودی که از شاگردان مستوفی بود، پس از اخذ دکتری ژئومورفولوژی از کشور فرانسه در سال ۱۳۴۶ تدریس ژئومورفولوژی را در گروه جغرافیای دانشگاه تهران بهعهده گرفت. تمرکز مطالعات او بر روی لندفرمها و فرایندهای مناطق بیابانی و بهویژه بیابان لوت بود که حتی در برخی موارد به تشریح و تحلیل مبانی فرایندهای بادی و حمل ماسه در دنیا کمک نموده است.
فرجالله محمودی برای شناخت ژئومورفولوژی ایران به مدت ۷ سال (۱۳۵۷-۱۳۵۰) به بیشتر نقاط ایران سفر کرد و اطلاعات ارزشمندی را درباره ژئومورفولوژی ایران حمعآوری نمود. همزمان با محمودی، مقصود خیام و عبدالحمید رجایی از دیگر بنیانگذاران ژئومورفولوژی ایران و دانشآموختهی کشور فرانسه در دانشگاه تبریز به فعالیت مشغول شدند. بخش عمدهی پیشرفتهای علمی و آموزشی و تربیت متخصصان نسل جدیدتر ژئومورفولوژی در ایران مدیون زحمات محمودی و خیام است. علاوه بر این اساتید، دانشمندان دیگری از جمله محمود حریریان، مهدی صدیقی، بدیعالله فیروزی، جمشید جداری عیوضی و حسن احمدی خدمات ارزندهای را در راه گسترش دانش ژئومورفولوژی ارائه نمودند.
ژئومورفولوژی (به انگلیسی: Geomorphology) از سه واژه یونانی geo بهمعنای زمین، morphe بهمعنای شکل و logos بهمعنای دانش یا شناخت تشکیل شده است.
در زبان فارسی برابرهای گوناگونی برای بیان یا توصیف اصطلاح ژئومورفولوژی بهکار بردهاند که از آنجمله میتوان به زمینریختشناسی، پیکرشناسی زمین، شناخت ناهمواریهای زمین، شناسایی عوارض زمین، زمینشکلشناسی، زمینشناسی سطحی و... اشاره نمود. با این وجود بیشتر متخصصان و محققان این رشته و سایر رشتههای مرتبط در کشور ترجیح میدهند اصطلاح ژئومورفولوژی را بهکار ببرند.
ژئومورفولوژی را میتوان علم مطالعه سیستماتیک و بینرشتهای لندفرمهای زمین و مناظر آنها بهعلاوه فرآیندهای درونی و بیرونی کره زمین که اشکال را خلق کرده و آنها را تغییر میدهند، تعریف نمود.
ژئومورفولوژی شاخهای از رشتهٔ جغرافیای طبیعی است که به بررسی چگونگی بهوجود آمدن اشکال مختلف طبیعی در سطح زمین میپردازد و تغییرات حاصل از عوامل درونی و بیرونی زمین را بر روی این اشکال دنبال میکند تا بتواند رفتار آنها را تبیین نموده و به پیش بینی آینده آن نایل شود. هدف از این علم، مطالعه اجزای اصلی تشکیل دهندهی ناهمواریها میباشد و از روش اصولی توصیف علمی ناهمواری شامل شناسایی اجزای متفاوت عوارض زمین و چگونگی روابط بین آنها و طبقهبندی این عوارض بهصورت سیستماتیک بهره میگیرد
به طور کلی ژئومورفولوژی علم شناسایی اشکال ناهمواریهای زمین است و به مطالعهی علمی ویژگیهای هندسی سطح زمین میپردازد. اگرچه ویژگیهای هندسی سطح زمین عموماً به آن دسته از شکلهای سطح زمین محدود میشود که در سطح دریا یا در بالاتر از سطح دریا توسعه یافتهاند، ژئومورفولوژی همه ویژگیها یا جنبههای سطحی مشترک بین قشر جامد زمین یا لیتوسفر (سنگکره)، هیدروسفر (آبکره) و اتمسفر (هواکره) را در بر میگیرد. به این ترتیب در ژئومورفولوژی نهتنها شکلهای سطحی قارهها و مناطق حاشیه آنها، بلکه ناهمواریها و شکافهای کف دریاها و اقیانوسها نیز بررسی میشود. به علاوه مشاهده سطح ماه و مریخ و دیگر سیارهها -از نزدیک و با استفاده از ماهوارهها- سبب شد که ژئومورفولوژی به بررسی جنبههای خارج از سطح زمین نیز بپردازد و بر گستره مطالعاتی خود بیفزاید.
ژئومورفولوژی جدید بیشتر مبتنی بر مقایسه سامانمند اشکال ناهمواریها و نهشتههایی است که موجب تعیین سن آنها میگردد و همچنین تعیین اشکال اولیه و اصلی ناهمواریها و بالاخره شناسایی فرایندها و محیط ریختاقلیمی (مورفوکلیماتیک) هنگامی که ناهمواریها را بوجود آوردهاند، مورد توجه است. همچنین ژئومورفولوژی از مطالعات آماری برای بررسی اشکال ناهمواریها بهره میگیرد و سعی دارد در تحول ناهمواریهای زمین علیرغم پیچیده بودن مساله دینامیک طبیعت، سهم فرایندهای گوناگون ناشی از آب و هوا و پوشش گیاهی و ماهیت سنگها و ساخت زمین و تغییر شکلهای زمینساختی (تکتونیکی) و میراث مراحل اولیه تکامل را از نظر دور ندارد.
اهمیت دانش ژئومورفولوژی در شناسایی فرایندهای تشکیلدهنده لندفرمهای زمین به منظورهای مختلف و ازجمله کاربرد در برنامهریزی و آمایش میباشد. به همین دلیل امروزه ژئومورفولوژی بهصورت رشتهای مستقل و یا شاخهای از رشته جغرافیای طبیعی در دانشگاههای جهان تدریس میشود و هر روز بر تنوع و گوناگونی عرصههای مطالعاتی آن افزوده شده و یافتههای آن بهصورت کاربردی مورد استفاده سایر علوم قرار میگیرد.
ژئومورفولوژی دانشی نسبتاً جدید است که ابتدا به وسیلهٔ ویلیام موریس دیویس (۱۸۵۰-۱۹۳۴) جغرافیدان آمریکائی شکل گرفت و با تحقیقات ارزشمند جغرافیدانانی نظیر والتر پنک، لستر کینگ، والتر لانگبین، لونا لئوپولد و ریچارد چورلی (پایهگذار تئوری سیستمی در ژئومورفولوژی) به قوانین و اصول علمی خود رسید.
گرچه ژئومورفولوژی بهعنوان نام یک علم، واژهای نسبتاً جدید است، ولی موضوع آن تاریخچهای کهن دارد. این علم از دیرباز به وسیله جغرافیدانان یونانی بیآنکه عنوان مشخصی داشته باشد شناخته شده بود. فیلسوفان یونان و روم قدیم در نوشتههای خود نحوه شکلگیری رشتهکوهها و دیگر مناظر سطحی کره زمین را مورد توجه قرار داده و نظریاتی را ارائه نمودهاند. ارسطو، هرادتوس، سنکا، استرابو، زنوفن و بسیاری افراد دیگر از ۶ قرن پیش از میلاد تا یک قرن پس از آن درباره موضوعاتی نظیر منشأ دره رودخانهها و دلتاها و نوسان سطح دریاها بحث کردهاند. حدود هزار سال بعد ابن سینا دانشمند ایرانی (۹۸۰ تا ۱۰۳۷ میلادی) به نقل از ارسطو نظریه فرسایش تفریقی و ایجاد برخی از کوهستانها را بر این اساس مطرح نموده است.
از آغاز رنسانس و در طول آن بسیاری از دانشمندان تاریخ زمین را مورد بررسی قرار دادهاند. لئوناردو داوینچی (۱۵۱۹-۱۴۵۲) بر مبنای وجود فسیلها و صدفهای دریایی در کوهستانها معتقد به تغییرات سطوح خشکی و دریاها بوده است. او همچنین حفر درهها بهوسیله رودها و انتقال رسوبات ناشی از آن را به دیگر مناطق تشخیص داده بود. همزمان با لئوناردو داوینچی، برنارد پالیسی دانشمند فرانسوی (۱۵۸۹-۱۵۱۰) در رابطه با مسائل ژئومورفولوژی و اشکال ناهمواریها افکار مدرنی بیان میکند. مفاهیم ژئومورفولوژی مطرح شده توسط لئوناردو داوینچی و برنارد پالیسی بهمراتب غنیتر از مفاهیم بیشتر دانشمندانی است که سه قرن پس از ایشان اظهار گردیده است. اما این افکار تا قرن ۱۸ و حتی قرن ۱۹ ناشناخته ماند و در نتیجه ار نفوذ زیادی برخوردار نشد.
در قرنهای ۱۸ و ۱۹ با شتابگرفتن اضمحلال عقاید کاتاستروفیستی، نظریات متعددی درباره تاریخ زمین و نحوه شکلگیری آن و همچنین مطالعات زیادی مربوط به ناهمواریها و مفهوم فرسایش ارائه گردید. در این بین مفهوم فرسایش که ارتباط مستقیمتری با اندیشه ژئومورفولوژی داشت و در عهد قدیم و قرون وسطی نیز توجه بیشتر دانشمندان را جلب نموده بود، در دورههای جدیدتر مورد حمایت قرار گرفت و در زمینه مشخصی توسعه یافت.
پژوهشهای علمی ژئومورفولوژی از اواخر سده ۱۸ آغاز گردید و در قرن نوزدهم بیش از پیش مورد توجه اغلب زمینشناسان قرار گرفت و در اثر مطالعات گوناگون در کشورهای جهان، درباره پدیدههای ژئومورفولوژی اطلاعات بسیاری فراهم میآید. به عنوان نمونه هورس بندیکت دو سوسور دانشمند اهل ژنو ضمن بررسی یخچالها و اشکال نهشتههای یخچالی دریافته بود که گسترش یخچالها در گذشته بسیار بیشتر از عصر حاضر بوده است. در نیمه اول قرن نوزدهم مطالعات دو سوسور به وسیله دانشمند سوییسی دیگری به نام لوییس آگاسیز دنبال شد. وی مطالعات خود را درباره یخچالها و رسوبات ناشی از آن دنبال نمود و دامنه گسترش یخچالها و نقش آنها در تغییر شکل ناهمواریها را تایید نمود.
در آلمان، ژئومورفولوژی از جریان فکری ناتورالیستها حاصل شده است. در این زمینه میتوان از الکساندر فون همبولت (بنیانگذار جغرافیای نوین) یاد کرد که جهت مطالعه پدیدههای طبیعی، روش مشاهده را انتخاب کرد. همبولت در اوایل قرن نوزدهم در آمریکای لاتین به مطالعه مجموعه حیوانات، گیاهان و بهویژه ناهمواریها پرداخت و اعمال مربوط به ژئومورفولوژی را همراه با سایر مطالب در یادداشتهای خود بهخوبی ذکر کرد.
در سال ۱۸۵۸ برای نخستین بار عبارت ژئومورفولوژی بهوسیله کارل فردریش نومن بیان میشود که آلبرت پنک در اواخر قرن نوزدهم آن را رواج میدهد.
در فرانسه افرادی چون ژنرال گاستون دو لا نوئه (۱۹۰۲-۱۸۳۶) و امانوئل دو مارژری (۱۹۵۳-۱۸۶۲) که اولی توپوگراف و دیگری زمینشناس بود، اشکال کلاسیک ناهمواری ژورایی را با توجه به ساختهای چینخورده آن بررسی کرده و در سال ۱۸۸۸ کتابی بهنام «مقدمهای بر ژئومورفولوژی» تالیف نمودند و بدین ترتیب این علم بهعنوان یکی از علوم مهندسی معرفی شد
و یکی از شاخههای نظاممند علوم مربوط به زمین میگردد. در همان زمان در آلمان، فردیناند فون ریشتهوفن پایه علم ژئومورفولوژی را در این کشور پیریزی کرده است و نوشتههای او که بیشتر بر اساس تجربههای شخصی بوده است، شکلیابیهای مختلف ناهمواریهای زمین را که ناشی از اثر انواع مهم آبوهوا است نشان میدهد. ریشتهوفن توانست برای اولین بار در مورد اثرات انواع آبوهوا بر اشکال ناهمواریها اظهار نظر کرده و اساس ژئومورفولوژی اقلیمی را پیریزی کند.
تحولات آب و هوایی دوران چهارم در فلات ایران
الف- دورههای بارانی:
پیدایش و تراکم طبقات عظیم یخ در مناطق شمالی طبعاً در آب و هوای مناطق جنوبیتر منجمله فلات ایران و مناطق هم عرض آن نیز تأثیر داشته است. در دورههای یخبندان، در مناطقی که در عرضهای جغرافیایی متوسط و یا پایین قرار داشتهاند آثار و علائمی از دریاچههای دیرینه باقی است که زمانی وجود داشته و از بین رفتهاند. همچنین شواهد و دلایلی وجود دارد که پارهای از دریاچههای فعلی سابقاً دارای سطح و عمق بیشتری بودهاند. شواهد مزبور نشان میدهد که در این مناطق بهدفعات دورههایی پیش آمده که بارندگی بیشتر و میزان تبخیر آب کمتر از حالا بوده است. در امریکا اقلاً در دو مورد ارتباط نزدیکی بین خطوط ساحلی دریاچههای وسعت یافته قدیمی و گسترش یخ در دورههای یخبندان تشخیص داده شده است. بههر حال محققین معتقدند که زیادی آب این دریاچهها مرادف بادورانهای یخبندان بوده و کم شدن آب آنها یا خشک شدن کامل آنان مرادف با دورههای بین یخبندان است.
در قاره آسیا-اروپا نیز سرگذشت مشابهی تشخیص داده شده است. دریای خزر و دریای آرال که در شرق آن واقع شده اقلاً سه مرتبه گسترش پیدا کرده و بعداً خشکتر شدهاند. در هر مرتبه هر دو حوضه پر شده و سر رفته است.
عقیده بر این است که برودت هوا در مناطق شمالی موجب پیدایش یخچالها میشده. در مناطق جنوبیتر موجب گسترش دریاچهها میشده است. در نتیجه برودت هوا میزان تبخیر نیز کاهش پیدا کرده است.
بهتدریج که طبقات یخ تشکیل میشد فشار هوا براثر برودت رو بهازدیاد مینهاد و این مراکز فشار هوا بهنوبه خود سیکلونهای متحرک جوی را به مناطق جنوبیتر میراند و در نتیجه این سیکلونها موجب افزایش میزان بارندگی در دورههای غیر یخبندان نیمه بیابانی میشد. با افزایش ریزش باران و کاهش تبخیر دریاچههای پیدا شده گسترش یافت.
از آنجایی که پیدایش و گسترش دریاچه ها مولود ازدیاد بارندگی بوده مراحل گسترش دریاچهها را دورههای بارانی مینامند. این دریاچهها موقعی به حداکثر گسترش خود میرسیدهاند که دورههای یخبندان به حداکثر گسترش خود رسیده بودند. بدین طریق عقیده بر این است که دورههای یخبندان و دورههای بارانی مناطق جنوبیتر با همدیگر همزمان بودهاند و از نظر علت پیدایش با همدیگر ارتباط نزدیک داشتهاند.
دکتر ر. گرشمن در مورد اوضاع و احوال فلات ایران در دوره بارانی وورم و بعد از آن بهترتیب زیر خلاصه میکند: تحقیقات زمینشناسی نشان داده است که در زمانی که قسمت اعظم سطح اروپا بهوسیله یخچالها پوشیده شده بود فلات ایران یک مرحله بارانی را طی کرده که ضمن آن حتی درههای مرتفع در زیر آب قرار داشته است. قسمت مرکزی فلات که امروزه یک بیابان شوره زار بزرگی است، در آن زمان یک دریاچه وسیع و یا یک دریای داخلی بوده که رودخانهها از کوههای مرتفع به آن میریخته است. ماهیهای فسیل و گوش ماهی (....) که نه تنها در بیابان بلکه در درههای مرتفع پیدا شدهاند وضع جغرافیای طبیعی این کشور را بهصورتی که هزارههای زیادی قبل از میلاد بوده منعکس میسازد. در زمانی که بین ده و پانزده هزار سال قبل از میلاد یک تغییر تدریجی در آب و هوا روی داد و دورههای بارانی تبدیل بهاصطلاح دوره خشک گردید که هنوز هم ادامه دارد.
ب- دورههای سرد:
امروزه مسأله دورههای بارانی در فلات ایران و نیز مسئله دریای داخلی و یا دریاچه بسیار بزرگی در محل کویر مرکزی ایران در دوران چهارم تا حد زیادی مورد تردید است. تحقیقات بیشتر متمایل به این است که در فلات ایران بهجای دورههای بارانی در دورههای یخبندان دورههای سرد وجود داشته است که نشانه آن حرارت متوسط هوا در قسمتهای مختلف فلات 4 تا 8 درجه سانتیگراد پایینتر از امروز بوده و این جریان طبعاً نتایج خاصی را از حیث وضع محیط منجمله از حیث تعداد و گسترش سطوح آب بهوجود میآورده است.
دانیل. ب. کرینسلی که جدیدترین تحقیقات را درباره کویر مرکزی ایران انجام داده در رساله خود تحت عنوان "ژئومورفولوژی و آب و هوای دیرینه پلایاهای ایران" مطلب را چنین خلاصه میکند: از بررسیهای انجام شده چنین بهدست میآید که آب و هوای ایران در دوره پلیوستسن از حیث اختلافات منطقهای با وضع امروز قابل مقایسه بوده ولی این اختلافات از حیث شدتهای آب و هوایی آن زمان از امروز بیشتر بوده است.
در جبهههای داخلی زاگرس شمالی و البرز در دورههای یخبندان هوا 5 تا 8 درجه سانتیگراد سردتر از عصر معاصر بوده و در زمستان برف ارتفاعات را تا حدی حفظ میکرده و در نتیجه ممکن است فصل جریان آبها بر اثر ذوب شدن برفها دیرتر و طولانیتر از امروز بوده است.
هوای سردتر، رطوبت بیشتر، طولانی شدن فصل یخ بستن و ذوب شدن زمین خرد و متلاشی شدن سنگها را تشدید میکرده و خرده سنگهایی که بدین طریق بهوجود میآمده توسط رودخانههایی که آب بیشتری داشتهاند به درهها و حوضههای خارج منتقل میشده است. سطح دریای خزر در دوره یخبندان میندل 90 متر و در یخبندانهای بعدی بهمقدار کمتری بالا بوده است.
دریاچه ارومیه هم در دورههای سرد پلیوستن توسعه پیدا میکرد. بر طبق نظر بوبک علت آن پایین آمدن حرارت متوسط هوا بهمیزان 5 درجه سانتیگراد کمتر از امروز بوده و امکان دارد عملاً بارندگی بیشتری صورت نگرفته باشد.
در مناطق جنوب غربیتر در درههای زاگرس حرارت متوسط دورههای سرد 3 تا 4 درجه پایینتر از امروز بوده است. فاصله دورتر این مناطق از منبع بارندگی یعنی مدیترانه توأم با موقعیت جنوبیتر و ارتفاع کمتر آنان باعث میشد که بارندگی در این مناطق نسبت به کوهستانهای شمالیتر کمتر و میزان تبخیر بیشتر باشد. با وجود این رژیم کلی بارندگی و تبخیر مازاد آبی باقی میگذاشته و این امر موجب گسترش دریاچههای کوچک بوده است.
در جناحهای داخلی جبال فلات ایران بهمناسبت هوای سردتر تخریب مکانیکی سنگها ناشی از یخ بستن زیادتر بوده و خرده سنگهای حاصله موجب انباشتگی درههای رودخانهها و بالا آمدن سطح آنها در جلگههای کوهپایهای شده است. علاوه بر این سردی هوا موجب توقف گسترش گیاهان شده در نتیجه در برابر جریانهای متناوب سیلابها مانعی وجود نداشته است.
در طول جبهه داخلی این کوهها و یا در حوضههای میانکوهی مازاد آب دریاچههایی کم عمق ایجاد مینمود.
هرچه از ارتفاعات بهطرف داخل فلات پیش برویم، با دریاچههایی که از همدیگر فاصله داشتهاند مواجه میشویم تا بالاخره در محل کویر مرکزی فعلی که دریاچههای کم عمق شور وجود داشت، این سطوح آب در مرحله اول ناشی از کاهش میزان تبخیر بودهاند.
از دوره وورم به این طرف افزایش درجه حرارت بهویژه در فصل تابستان موجب گردیده که دریاچههای دائمی تبدیل به دریاچههای فصلی و یا بهکلی خشک گردند. دریاچههای کم عمق شور خشک شده قشر نمک برجای بگذارند. موقعیت این قشرهای نمک در سطح بسیاری از دریاچههای کویری نشان دهنده این است که آب و هوای خشک امروزی قسمتی از یک جریان خشکسالی کلی است که از پایان یخبندان ووروم تا بهحال ادامه داشته است.
در نتیجه در ملاحظه آب و هوای فلات ایران در دوره پلیوستن بهکار بردن اصطلاح بارانی نامناسب بهنظر میرسد. در داخل ایران تأثیر دقیق میزان حرارت در میزان تبخیر و اهمیت مقدار و شدت بارندگیهای محلی (نه میزان بارندگی سالیانه) عوامل اصلی آب و هوایی بودهاند که در ایجاد فعل و انفعالات و پیدایش اشکال زمین تأثیر داشتهاند.
رسوبات پلیوسن، خود نیز در پلیوستسن کم و بیش چینخورده و وجود یک فاز جوان کوهزایی را ثابت مینماید. بهطور کلی وضع ناآرام تکتونیکی تابهحال ادامه داشته و مظاهر این تکتونیک جوان بهصورتهای مختلف بهشرح زیر میباشد:
الف- فعالیتهای ولکانیکی جوان- این فعالیتها بهطور عمده با خروج مواد آتشفشانی از نوع بازی نظیر بازالت و آندزیت و تراکیت و بهندرت با ترکیب اسیدی در بسیاری از نقاط ایران مرکزی و البرز مشاهده گردیده است. با آنکه آغاز این فعالیتها دقیقاً معلوم نشده ولی بهفرض آنکه از اواخر دوران سوم شروع شده باشد لیکن فعالیت عمدهی آن مربوط به دوران چهارم میباشد. حتی بعضی از آنها کاملاً خاموش نشده و هنوز خروج گازهای گوگردی ادامه دارد. (آتشفشان تفتان)
تعداد مواد خروجی جوان در زون ارومیه- سیرجان بیشمار است و همچنین در اطراف بلوک لوت جریانهای بازالتی منطقهی وسیعی را پوشانیده است. مهمترین آنها عبارتند از: آتشفشان دماوند واقع در البرز مرکزی که اغلب تراسهای دوران چهارم اطراف خود را از حالت افقی خارج ساخته است.
سهند و سبلان نیز در آذربایجان تا اندازهای مشابه دماوند هستند و قبل از شروع فعالیت اصلی توفهای سبز رنگ همراه با رسوبات دریاچهای در پلیوسن تشکیل گردیده و اگر این توفها را با ...های اولیهی آن ارتباط دهیم در آنصورت آغاز فعالیت آتشفشانی این دو تا اندازهای قدیمیتر از دماوند خواهد بود.
آتشفشان تفتان نیز که در شرق بلوچستان واقع شده نه تنها ترکیب سنگهای آن اسیدیتر از آتشفشانهای قبلی است بلکه تنها آتشفشان نیمهخاموش ایران بهشمار میرود که در مرحلهی سولفاتاری است و هنوز از دهانهی آن ابرهای سوزان خارج میگردد.
علاوه بر فعالیتهای آتشفشانی جوان در رشته کوههای کوهرود واقع در جنوب کاشان تودهی گرانیتی و گرانودیوریتی جوان نیز گزارش شده است.
از جمله پدیدههای تکتونیکی جوان ایران تجدید فعالیت بعضی از گسلهای بزرگ در دوران چهارم میباشد که طول برخی از آنها از هزار کیلومتر تجاوز مینماید. آثار جابهجایی آنها نه تنها در بعضی از زلزلههای اخیر ثبت گردیده بلکه در رسوبات آبرفتی بسیار جوان نیز مشهود است. این گسلهای فعال بهشرح زیر میباشند:
1- گسل شاهرود: که از دامغان و شاهرود عبور نموده و امتداد آن از شمال تهران میگذرد.
2- گسل درونه: این گسل تقریباً 650 کیلومتر طول دارد. از جنوب تربت حیدریه و شمال کاشمر با جهت شرقی و غربی عبور نموده و در کویر مرکزی ایران به گسل نایین متصل می گردد.
3- گسل نایین: این گسل با جهت شمالغربی- جنوبشرقی از کویر مرکزی ایران و از شرق نایین عبور کرده و امتداد آن تا اطراف شهر بابک قابل تعقیب است.
4- گسل نایبند: که دارای جهت شمالی- جنوبی است و از غرب بلوک لوت و دامنهی شرقی کوههای شرق ایران عبور مینماید.
5- گسل شمال تبریز: که از دامنهی شمالی کوههای میشو و مورو عبور کرده و بهاحتمال زیاد به گسل معروف و فعال آناطولی ترکیه مربوط میشود.
6- گسل اصلی روراندگی زاگرس: که از شمال بندرعباس در طول یک خط مستقیم شمالغرب- جنوبشرق در قسمت جنوب بانه وارد مرز عراق شده و بعداً به گسل جنوب ترکیه واقع در کوههای توروس میپیوندد. علاوه بر آن گسل دیگری در فاصلهی کمی از آن بهموازات این گسل کشیده شده است.
7- گسل شمال- جنوبشرق ایران: این گسل از حد شرقی بلوک لوت گذشته و در جنوب بیرجند جهت آن شرقی- غربی شده و به چند شاخه منشعب میگردد.
تهدیدهای اقتصادی در زمینه توزیع درآمد و فقر
حسین صارمی،
یکی از مشکلات مهم کشورهای در حال توسعه پائین بودن درآمد سرانه است که خود موجب افزایش فقر و نابرابری در این کشورها می شود. توزیع ناعادلانه درآمد و منابع و یا گسترش فقر به عنوان یک تهدید جدی در اقتصاد عمل میکند. این تهدیدها بصورتی پویا و مانند یک دور عمل میکند به طوریکه در مرحله بعد عوامل تشدیدکننده خود را بوجود میآورد و این عوامل بر عمق تهدیدات می افزاید. در نتیجه چنین روندی، آثار فقر در نهادهای اقتصادی-اجتماعی بطور پایدار سالها باقی خواهد ماند. به همین دلیل در توسعه پایدار توجه به شاخص فقر و نابرابری درآمد از نکات کلیدی محسوب می گردد. از این روی در این قسمت از بحث معضلات ناشی از این موضوع را در زمینه های شهری و روستایی مورد بررسی قرار می دهیم.
- پیامدهای فقر و توزیع نابرابر درآمد در حوزه های شهری و روستایی
اهم این پیامدها را می توان به ترتیب زیر بر شمرد:
الف- عدم تعادل و نابرابری درآمد سرانه در بین مناطق شهری و روستایی موجب میشود تا مهاجرت از مناطق روستایی به شهری ادامه یابد و در نتیجه آن، زمینه پیدایش تهدیدات اقتصادی مانند توسعه بیکاری و حاشیهنشینی در شهرهای استان فراهم گردد.
ب- تخریب منابع طبیعی و تخریب زمینهای کشاورزی در حاشیه شهرها، و توسعه اجباری محدوده شهرهای استان،
گسترش بزهکاری و نابهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و نیز توسعه روشهای غیرقانونی و قاچاق کالا، واردات و فروش کالاهای غیر استاندارد در بازار داخلی،
افزایش هزینههای دولتی در کنترل جرایم و افزایش هزینههای عمومی شهری برای نگهداری جمعیت،
ه - توسعه بیقانونی ، عدم اعتماد، و کاهش سرمایه اجتماعی ،
بالا رفتن میزان حمایتها و یارانههای دولتی، با افزایش جمعیت بیکار و فقیر در حاشیه شهرهای استان،
افزایش کارگران غیرماهر و بیسواد در صنایع شهری استان و در نتیجه کاهش بهرهوری
ی- توسعه فقر شهری موجب فساد مالی میشود و دوباره فساد مالی همهگیر شده به نابرابری درآمدها در بخش دولتی و خصوصی میانجامد.
ک- مهمترین آثار فقر روستایی و عدم توزیع برابری درآمدها در نقاط روستایی، افزایش بیکاری روستایی میشود. فرزندان خانوار روستایی دچار فقر و بیکاری میشود و در یک اثرات دوری و جریانی فقر جدید بوجود میآید.
گ- با کاهش جاذبههای زندگی روستایی، محصولات کشاورزی، و استراتژیک به اندازه کافی تولید نمیشود. این مسئله آثار متعدد و تهدیدهای متعددی را در اقتصاد شهری بوجود میآورد که می توان به موارد زیر اشاره کرد.
- کاهش سرمایهگذاریهای دولت
- افزایش وابستگی غذایی به بازار خارجی
- افزایش کسری بودجه دولت
- کاهش حمایتهای دولت از محصولات کشاورزی
- افزایش بیکاری در نقاط شهری و روستایی
- خالی شدن زمینهای روستایی و گسترش بیابانی شدن زمینها
- عدم کارایی پروژههای دولتی وسرمایهگذاریهای انجام شده در نقاط روستایی
- گرانی مواد غذایی و توسعه فقر در نقاط شهری استان
- در مرحلهای دیگر هزینهای حمایتی و یارانه ای دولت افزایش مییابد.
- قابل کنترل نبودن میزان بیسوادی و سطح تحصیلات در نقاط روستایی
- افزایش خسارات حوادث غیرمترقبه در اثر وضعیت نامناسب روستایی فقیرنشین
- نزول شاخصهای بهداشتی و شاخصهای توسعه انسانی
نبودن درآمد کافی و پسانداز، در نتیجه کاهش مستمر میزان سرمایهگذاری و عدم بکارگیری شیوههای جدید تولید و ابزارهای مکانیزه در تولید استان
جذاب بودن قاچاق کالا به دلیل نرخ بالای بیکاری و فقر در جامعه بویژه در مناطق مرزی
م- به طورکلی پیامدهای فقر روستایی و همچنین رونق قاچاق کالا و افزایش مهاجرت که در اثر فقر و نابرابری درآمد بوجود می آید، به شرح زیر میباشد:
تهدید جدی برای سیاستهای حمایتی و تشویقی دولت در مناطق روستایی
از بین رفتن انگیزه سرمایهگذاریهای مولد و رونق اقتصاد زیرزمینی در شهر و روستا
خطر ورشکستگی تولیدکنندگان داخلی در اثر افزایش بیرویه قاچاق
خطر افزایش نرخ بیکاری ناشی از به تعطیلی کشیده شدن برخی از بنگاههای دولتی که به دلیل افزایش واردات قاچاق کالا، با کاهش فروش مواجه شدهاند.
ورود کالاهای غیر مجاز و نامشروع، غیر بهداشتی و فاقد استاندارد و تحمیل هزینههای ناشی از آن بر جامعه، بالا رفتن هزینه زندگی خانوار روستایی
گسترش فساد از طریق رشوهدهی، رشوهخواری، نادیدهگرفتن حقوق شهروندان و دولت، کسب درآمدهای نامشروع و کلان توسط قاچاقچیان، توزیع ناعادلانه درآمدها، افزایش نارضایتی عمومی، کاهش مشروعیت دولت و برنامههای دولتی.