جلگههای ساحلی خلیج فارس و دریای عمان:
پیدایش این جلگهها و تحول شکل آنها بهصورت کنونی از دیدگاه ژئومورفولوژی همانند جلگههای ساحلی دریای خزر است. اما چون کیفیت آب و هوا و نوسان آن در طول دوران چهارم با حوضه دریای خزر متفاوت بوده و ساختمان چینخوردگی در مجاور سواحل قدیمی صورت دیگری داشته است، لذا بررسی حوضه خلیج فارس و اختلاف منشاء پیدایش آن با دریای خزر ما را در شناسایی تحول شکل جلگههای ساحلی کمک خواهد کرد. خلیج فارس منطقه فرو افتادهای بین ناهمواریهای زاگرس در شمال و پستی و بلندیهای شبه جزیره عربستان در جنوب است که از لحاظ پیدایش دنباله سرزمینهای پست بینالنهرین میباشد مشابهت ساختمان و جنس زمین در طرفین خلیج مؤید این نظریه است.
در طول دوران چهارم قدیم با توجه به نوسان سطح آب اقیانوسها بر اثر یخبندانهای قارهای و عمق کم خلیج احتمالاً در وسعت آن تغییرات شدیدی حاصل شده و چه بسا در اثناء یخبندانهای شدید و کاهش سطح آب بهکلی خشک شده و حوضه انتهایی رودخانهها در حوالی تنگه هرمز کنونی قرار داشته است. تغییرات اختلاف ارتفاع سرچشمه و سطح پایه از یک طرف و وجوددورههای مرطوب بین یخچالی از طرف دیگر در تکرار و تشدید دورههای فرسایش مؤثر افتاده و قسمت مهمی از رسوبات حوضه آبگیر را به این چاله انتقال داده است.
بررسی مقاطع زمینشناسی ناهمواریهای جنوب و جنوبغربی ایران تحول شکل جلگههای ساحلی را روشن ساخته و گسترش یا محدودیت آنها را در ارتباط با ساختمان زمین بهاثبات میرساند.
قبلاً یادآوری شد که در حاشیه جنوبغربی و جنوب زاگرس ساختمان ناهمواری سازنده و دارای چینهای منظم و بسیار تودهای است بهطوری که حتی بدون در نظر گرفتن عامل فرسایش در قسمتهای وسیعی، سرزمینهای هموار یا کم شیبی تشکیل میداده که گاهی برآمدگی طاقدیسها یکنواختی آن را بههم میزده است. با توجه به مقاومت کم این رسوبات در مقابل آبهای جاری برجستگی طاقدیسها بهتدریج به پشتهها و تپههای کم ارتفاعی تبدیل شده و در چالههای ساختمانی وسیع و نسبتاً هموار بین آنها، آبرفتها متراکم شده و اختلاف ارتفاع را بیش از پیش کاهش داده است. بدینترتیب جلگههای آبرفتی سواحل خلیج فارس بر سطح فرسایشی رسوبات چینخورده اواخر دوران سوم گسترده شده و هرجا چینها باز و ملایم بوده وسعت جلگه افزایش بیشتری داشته و در نقاطی که چینهای موازی و نسبتاً فشرده تا حواشی کنونی خلیج فارس پیشروی نموده محدودیت جلگهها زیادتر شده است. رشته تپههای اطراف اهواز یا بقایای طاقدیسهای قدیمی و یا نتیجه عمل گسلههای اوایل دوران چهارم است که یکنواختی شکل جلگه خوزستان را بههم زده. همراه تودههای شاهد که بقایای آبرفتهای قدیم رودخانههای کرخه، کارون و جراحی و ... است خطوط مشخص ناهمواری را در این منطقه بهوجود میآورند.
همانطور که در مورد جلگههای ساحلی بحر خزر اشاره شد وسعت حوضه آبگیر رودخانهها و میزان آبگیری آنان در توسعه جلگههای ساحلی اثر زیادی داشته بهطوری که در محل مصب رودخانهها بهوضوح پیشرفتگی جلگههای ساحلی در دریا بهچشم میخورد. کمی عمق خلیج یکی دیگر از عوامل توسعه این جلگهها است. گاهی تراکم رسوبات آبرفتی آنچنان کف خلیج را در سواحل بالا آورده که بهطور طبیعی جز بهوسیله قایقهای کوچک امکان دسترسی به بنادر از طریق خلیج فارس وجود ندارد. هریک از عوامل فوق بهطور جداگانه و محلی در توسعه و یا محدودیت جلگهها دخالت مستقیم داشته و گاهی ترکیب عوامل مساعد وسیعترین یا محدودترین آنها را فراهم ساخته است.
سطح نسبتاً هموار و فرسایشی رسوبات جوان اواخر دوران سوم از رود زهره تا محل خروج کرخه از کوهستان فراوانی آبرفتها بهعلت وسعت حوضه آبگیری رودخانههای کرخه، کارون و جراحی و زهره و ... بالاخره عمق بسیار کم شمالغربی خلیج پیدایش جلگه وسیع خوزستان را بهدنبال داشته است.
بهعلت وجود رودخانههای مهمی در این قسمت پیشروی آبرفتها در دریا و ایجاد زمینهای جدید حتی در زمانهای تاریخی بهسرعت انجام گرفته و شهرهایی که سابقاً بر کنار خلیج بنا شده در حاضر کیلومترها از دریا فاصله دارند.
شیب عمومی جلگه خوزستان از شمال و شمالشرقی به جنوب است. بهدلیل بافت ریز رسوبات و شیب بسیار کم در جنوب جلگه و نواحی مرزی ایران و عراق، باتلاقها و ماندابهای فراوانی وجود دارد و بهعلت خشکی شدید هوا و کمی باران حتی گاهی آثار فرسایش صحرایی بهصورت تپههای ماسهای و نبکا(Nebka) ظاهر شده است(بین اهواز و خرمشهر)
وسعت جلگههای ساحلی بهتدریج در جهت جنوبشرقی بهعلت ساختمان زمین (فشردگی چینها تا ساحل) کاهش مییابد و حتی گاهی دامنه تپهها مستقیماً مسلط به ساحل است. تنها در مسیر رودخانهها و جلگههای ساحلی وسعت زیادتری یافته و گاهی حتی بهسمت خلیج پیش رفتهاند. (رود شور، رود دمنه و غیره ...)
چرخش محور چینخوردگی و ساختمان ملایم آنها در شمال تنگه هرمز و وجود مسیلهای زیاد جلگههای ساحلی بین بندرعباس و میناب را بهوجود آورده است.
در سواحلی دریای عمان بهعلت پیشرفت محلی بعضی از چینخوردگیها تا کنار دریا، جلگههای ساحلی بهصورت نوارهای باریک و یا حوضههای مستقل درآمده و بهعلت وجود سواحل عمیقتر از خلیج فارس گسترش فراوانی نیافتهاند. رسوبات تبخیری همه جا بر سطح ساختمانی و یافرسایشی چینخوردگیهای دوران سوم انباشته شده و جلگههای موجود را تشکیل دادهاند. ناهمواریهای تپه ماهوری شکلی که گاهی بهوسیله رودخانهها عمیقاً بریده شده از شمال بر این جلگهها مسلط است. وسیعترین جلگههای ساحلی در اطراف خلیج گواتر گسترش یافته است.
علاوه بر تپه ماهورهای چینخورده میوسن یکی از صور مشخص ناهمواریها در این جلگههای ساحلی وجود مخروطهای آتشفشانی جدید اواخر دوران سوم و یا حتی اوایل دوران چهارم است که قسمتی از مخروط آنها در زیر آبرفتها مدوفون شده است. این مخروطها از ابتدای سواحل دریای عمان تا خلیج گواتر بهطور پراکنده مشاهده میشدند. یکی دیگر از عوارض مشخص این جلگهها وجود تپه ماسههای دریایی است که قبلاً پیدایش آنها در سواحل بحر خزر بررسی شده است.
چینخوردگیها و عوارض ساختمانی:
از آنچه که در مطالعه زمینشناسی گذشت قدیمیترین حرکتی که در ساختمان زمینشناسی ایران مؤثر افتاده مربوط به دوره کامبرین است . از این دوره تا دوران سوم ایران بر اثر جابجاییهای تکتونیکی چندین بار بالا آمده و فرو نشسته است و حرکات اوروژنیک موجب پیدایش چینخوردگیهایی نه تنها در مواد رسوبی گشته بلکه در خلال این دورانها منجر به تشکیل گرانیتهای نفوذی خصوصاٌ فعالیتهای آتشفشانی گشته است. ولی در بین حرکات کوهزایی دورانهای زمینشناسی، فعالیت اوروژنیک آلپی در ایران بیشتر مؤثر افتاده گو اینکه عوارض حاصله از این جابهجایی در ایران از حیث ساختمان و جنس متفاوتاند ولی همه حالت اعتدالی داشته خصوصاٌ آنکه سن جوانی را از خود نشان میدهند و میتوان همه را در یک سیستم تکتونیکی قرار داد.
از نظر مورفولوژی تنها صفتی که برای ایران مناسب است صفت فلات Plateau است که ساختمان آن در امتداد شمالغربی و جنوبشرقی قرار گرفته و تقریباً سلسلههای مرتفع آن در امتداد این جهت واقع شدهاند.
محور این فلات رشته کوههایی است که از شمالغربی به جنوبشرقی کشانده شدهاند و 2300 کیلومتر طول دارد و در دو سوی این محور عوارض و برجستگیهایی بسیار ممتد که رشتههای اصلی شمالی جبال زاگرس بهصورت قوسی که تحدب آن بهسمت این محور هست خودنمایی مینماید.
چنانکه این خط را از آذربایجان که بهطور متوسط 1800 متر بلندی دارد تا بلوچستان تعقیب نماییم از میزان ارتفاع زمین کاسته شده بهحدی که در مرزهای ایران و پاکستان به 1000 متر میرسد.
منطقه کوهستانی جنوبغرب مشتمل بر مرتفعات زاگرس و جلگه کارون
این ناحیه مشتمل است بر لرستان و خوزستان، ناهمواری آن بهصورت موازی با یکدیگر است که بهصورت پلههایی بهتدریج بالاتر میآیند. رشتههای بلندتر دارای خصایص آلپی است. تنگههای کوهستانی بسیار تنگ و عمیق و کنارههای آنها دارای شیبهای تند و دیوارههای آن تقریباً راست است. رودهایی که در این تنگهها بهموازات یکدیگر جاری هستند بهسختی از درهای به دره دیگر راه مییابند. راههای آن را تنگ گویند. چنانکه نواحی کوهستانی فارس و لرستان را بهعلت زیادی تنگها(تنگسیر) یعنی منطقه تنگها مینامند. ناهمواری از شمالغرب به جنوبشرق امتداد یافته و تمام ناحیه جنوبغربی ایران را میپوشانند.
زمینشناسی زاگرس:
کوههای زاگرس همانطور که ذکر شد از رشتههای متوازی و چینخورده منظم دنیا بهشمار میآید. این کوهها از نقطه نظر ذخائر نفتی بسیار معروف است و از نظر مورفولوژی چندان مطالعه نشدهاند لیکن میتوان چندین منطقه مشخص تشخیص داد:
الف. رشتههای خارجی
این رشتهها بهصورت عوارض مقطع هستند و تا پایکوههای بین النهرین پیش رفتهاند. چینهای آنها ساده و از یکسری رسوبات تشکیل یافتهاند. پایه این رسوبات از لایههای ضخیم مارن و ژیپس دوره میوسن است. بر روی آن ماسه سنگها و مارنهای قرمز رنگ پونسین جای دارد.
در مجموع این تشکیلات در زیر کنگلومراهای قارهای که ضخامت آن به 3000 متر میرسد ختم میگردد. این رسوبات بهصورت دگرشیب بر روی طبقات بسیار قدیمی جای گزیدهاند.
حرکات کوهزایی و جایهجاییها در این منطقه بسیار شدید بوده است و آثار آن هنوز مشهود است. زیرا در اعصار تاریخی نمونهای از این حرکات و جابهجاییها را در بناهای دوره ساسانی میتوان مشاهده کرد.
طاقدیسهای حاصله از چینخوردگی بعد از تشکیل در طول دوران چهارم تحت تأثیر فرسایش یخچالی(یخچالهای محلی) قرار گرفته و بهشدت تخریب گشتهاند و آثار پدیدههای یخچالی را میتوان در قله اشتران کوه مشاهده کرد.
کار و فعالیت فرسایش دورههای بارانی یا سرد منجر به از بین رفتن لایههای نرم طاقدیسهای منظم شده است.
ب. رشتههای شمالشرقی:
سیستم رشتههای شمالشرقی زاگرس بهصورت کوههای متوازی است و در مجموع توپوگرافی ممتدی را تشکیل میدهند. در این سیستم ناهمواریها سری رسوبات بسیار کامل برونزد دارد و طرز استقرار متناوب طبقات نرم و سخت موجب پیدایش اشکال ساختمانی جالب توجهی شده است. با وجود این میزان درجه سختی سنگها در این منطقه متغیر است. از جمله آن درجه سختی سنگها را میتوان از جنوب شرق بهطرف شمالغرب بهخوبی باز شناخت. مهمترین مخازن نفتی ایران در رشتههای ممتد و در داخل آهکهای الیگومیوسن قرار دارد. رسوبات دوره ائوسن و کرتاسه فوقانی دارای رخساره آهکی و مارنی است لیکن کرتاسه میانی از آهکهای بسیار سخت در نتیجه از نظر مورفولوژیکی بهصورت دیوارههای تند بهنام کورنیش یا گیلوئی درآمدهاند.
رسوبات دوره ژوراسیک نیز بیش از 1000 متر ضخامت دارد. رخساره این رسوبات در جنوب آهکی است لیکن در شمالغرب از شیستهای قیری است. طبقات تریاس نیز بیش از 1200 متر ضخامت داردکه همه از آهکهای دولومیتی سخت همراه با ژیپس است. بالاخره در زیر طبقات تریاس، طبقات پرمین با ضخامت 1000 متر از آهک ساخته شده که در زیر آنها طبقات کربونیفر نمکدار ظاهر میشوند.
نظم اشکال ساختمانی بر اثر فشارهای تکتونیکی وارد بر طبقات نرم و پلاستیکی در برخی نقاط موجب پیدایش پدیدههای ناموزون گشته و این بینظمی دامنههای طاقدیسها نیز آشکار است.
ج.نوار داخلی:
در این نوار چینهای مجتمع اما مقطع جای گزیدهاند. چینهای اصلی بسیار قدیمی هستند(تاحدی این چینها تحت عمل فرسایش مسطح شدهاند). نسبت به استیل ساختمانی زاگرس در مجموع چینها از یک سلسله گسلهها و روراندگیها پدید آمده که این عمل منجر به تجزیه این نوار(نوار داخلی) به واحدهایی کوچک شده که در بین آنها فضاهای فرورفته و از هم جدا قرار دارند در این فضاها یا گودالها رسوبات آندورئیک جمع میشوند.
د. بالاخره حالت نظم چینها بهطور کامل در واحدهای بسیار داخلی ناپدید میشود و یک سری سنگهای دگرگونی که سن آنها مربوط به دوره کرتاسه است و با دستهای از سنگهای سبز مخلوط شده و عموماً بهصورت روی هم رفته قرار میگیرند. چندین رودخانه اگزورئیک که به خلیج فارس میریزند از این رشته کوهها عبور میکنند.
بهطور کلی چینخوردگی زاگرس با تمام ویژگیهای مورفولوژی که در غرب و جنوب ایران جایگزیده ارتفاع بیش از 4500 متر ندارد زیرا این رشته چینخورده بهمانند البرز تحت تأثیر فازهای آتشفشانی قرار نگرفته ولی از نظر چینخوردگی کم اهمیتتر از البرز نیست.
بهطور کلی بلندی مرتفعات از شمالغرب بهسمت جنوبشرق کاسته شده و ساختمان پیچیده آن در این جهت بهتدریج تخفیف یافته و بالاخره در حواشی خلیج فارس کوتاهتر میشوند. بهطوری که چینهای ساحلی فقط از کوهها و مجرای کم ارتفاع آهکی تشکیل مییابد. بالاخره پایینتر از نصفالنهار عمان رشتههای متوازی کاملاً از مواد متفاوت ساخته شدهاند که بیشتر از مواد فلیش است که تخریب آن مورفولوژی خاصی به این منطقه داده است. در این ناحیه است که ستیغهای ماسهسنگی چالههای حفر شده در طبقات رسی را از هم جدا میکنند.
مورفولوژی کناره دریای خزر:
در کناره دریای خزر نوار باریک و در مواردی وسیع بهصورت جلگههای همواری جایگزیده که به آبهای ساحلی دریا ختم میشوند. تحقیق در چگونگی پیدایش این جلگهها مستلزم بررسی تحول حوضه آرال-خزر میباشد. با توجه به مطالعات انجام شده معلوم میشود که حوضه آرال-خزر بعد از ساحلین- پونتین(Sahelien-Pontien) بهطور سریع تحول یافته است و بخش جنوبی دریای خزر بعد از داسین (Dacien) از آب خارج شده و تبدیل به یک دریاچه مستقل شده که در آن برخی لایههای رسوبی محتوی نفت نهشته میشود. دریای آرال نیز در همین دوره بهصورت یک حوضه مستقل درمیآید. لیکن در Aktchaghylien وضعیت بهحالت اولیه برمیگردد یعنی دریای آرال دوباره به دریای خزر متصل شده ضمناً در محل آبشوران دریای خزر با دریای سیاه ارتباط برقرار میسازد و اواخر این دوره حرکات خشکی زایی جدید در البرز حاصل میگردد. درنتیجه آخرین لایههای نفتی در تمام بخشهای جنوبی خزر نهشته میشوند.
باید دانست که بعد از پایان دوره پلیوسن تا عصر حاضر تغییرات عمدهای در سطح دریای خزر حاصل شده است و این تغییرات با مراحل دورههای یخبندان وورم-ویستول یعنی یخچالهای بزرگ دوران چهارم ارتباط نزدیکی دارد.
یخچالهای اسکاندیناوی که بهطرف جنوب گسترش داشته از باریکه واقع در بین دریای بالتیک و حوضه رودخانه ولگا عبور کرده و در دوره ذوب این یخچالها آبهای حاصله بهطرف آرال-خزر میریخته است.
فالزهایی که در کناره جنوبی حوضه بزرگ خزر در پای کوههای البرز قرار دارد نشانههایی از این گسترش را نشان میدهد. این علائم بیشتر در شهر بهشهر مازندران و دره سفیدرود قابل توجه هستند. اغلب سازههای این نواحی دارای رخساره پلاژی یا کنارهای قدیمی با تراسهای قدیمی رودخانهای مرتبط میشود. بخش فوقانی آنها از لس بهضخامت 6 متر و لیمونهای زرد رنگ و قرمز ساخته شده است.
بهطور کلی سطح آب آرال-خزر پایین آمده است. لکن پایین رفتن این سطح هرگز منظم نبوده است و در طول دورههای تاریخی سطح دریای خزر حتی تا 56- متر یعنی در قرن هفتم پایین رفته بود. لیکن بعد از این قرن بهطور منظم سطح آن تا عصر کنونی بالا آمده است و در حال حاضر سطح آن 28 متر از سطح اقیانوسها پایینتر است.
با توجه به تحولاتی که حوضه خزر در طول دورههای زمین شناسی پیدا کرده است معلوم میشودکه موقعیت کنونی دریای خزر دیر زمانی نیست که حاصل شده و در شرایط کنونی بهعنوان سطح اساس رودخانههای بیشماری است که از مرتفعات شمالی البرز و یا سایر شبکه رودخانهای فلات ایران به آن وارد میگردد. بنابراین چاله بزرگ در طول دورههای مختلف زمین شناسی تحولات زیادی بهخود دیده است و بدون شک نوسانات شدیدی در سطح این دریا بهوقوع پیوسته، گاهی عمق و وسعت آن کاهش یافته و زمانی بیش از حد کنونی گسترش یافته است. بهعلت عمق نسبی زیاد، در مجاور سواحل ایران، گسترش جلگههای ساحلی بسیار بطئی انجام گرفته زیرا تمام آبرفتهایی که همراه آبهای جاری به آن داخل شدهاند در چالهها انباشته شده و بیشتر گودالهای کناری را کاهش دادهاند. شواهدی وجود دارد که در حال حاضر بهعلت برتری تبخیر نسبت به واردات، سطح دریا درحال پایین رفتن است.(جزایر سابق به شبه جزیرهها تبدیل شدهاند).
بهاحتمال زیاد در اوایل دوران چهارم، جلگههای ساحلی کنونی وجود نداشته و یا حداقل بسیار محدودتر از زمان حاضر بودهاند. در این صورت شیب عمومی رودخانهها از سرچشمه تا مصب تند بوده و همه جا فرسایش تخریبی بر فرسایش تراکمی برتری داشته است.
در مناطقی که رسوبات تخریبی میوسن بستر سفلی رودخانهها را تشکیل میداده، سریعتر از سایر قسمتها فرسوده شده و بهتدریج شیب بستر در این تشکیلات ملایمتر شده است. ملایمت شیب و افزایش پهنای بستر امکان رسوبگذاری را فراهم ساخته و بدین ترتیب گسترش آبرفتها بر سطح فرسایشی و یا احتمالاً ساختمان طبقات زیرین مقدمات تشکیل جلگههای ساحلی را فراهم ساخته است. بهعلت شدت عمل فرسایش شیمیایی تشکیل خاکها بر دامنههای مسلط به دریا بهآسانی صورت گرفته لغزش آنها بر سطح دامنهها در توسعه جلگههای کناری بیتأثیر نبوده است.
آبهای جاری که در طول زمان به کاوش و دستکاری کوهستان مشغول بوده و از طبقات مختلف از لحاظ جنس میگذشته زمانی بهسرعت و گاهی بهآرامی شکافهای عمیقی در آن بهوجود آورده و رسوبات فراوانی همراه خود بهسطح اساس انتقال داده است.
بنابراین هرچه شیب بستر تندتر و مقاومت طبقات کمتر و آب فراوانتر بوده مقدار آبرفتها افزایش بیشتری داشته است. میزان و نحوه آبگیری و وسعت حوضههای آبگیر در توسعه و یا محدودیت جلگههای ساحلی اثر فراوان داشته و هرجا که عمق بیشتر بوده، کف گودال بالا آورده و در غیر این صورت بهتدریج جلگهها را نسبت به دریا گسترش داده است. باریکترین نوار ساحلی مربوط به نقاطی است که یا عمق دریا بهسرعت افزایش یافته یا رودخانهای در آن محل جریان ندارد. نگاهی به پراکندگی و شکل جلگههای ساحلی، شناسایی عوامل مؤثر در پیدایش آبها را بهآسانی امکانپذیر میسازد. وسعت حوضه آبگیر رودخانههایی مانند سفیدرود و ارس در مقابل شبکه آبهایی که از ایران به این دریا میریزند میتواند بهتنهایی عامل اصلی جلگههای گیلان و سالیان؟ را نسبت به سایر مناطق بهحساب آورد. در مورد توسعه جلگه مازندران علاوه بر رودخانههای متعدد میتوان جنس ساختمان رسوبات چینخورده میوسن را نیز مسئول دانست.
بعد از تشکیل جلگههای ساحلی رودخانهها بهعلت طغیانهای وضعی و شیب بسیار کم برعکس مناطق سرچشمه به شاخههای واگرا و متقاطعی تقسیم شده و به دریا میپیوندند.
(سفیدرود جلگه گیلان)
بقایای مخروطهای افکنه قدیمی بهشکل پشتهها و تپههای پست و مسطحی بین شاخههای رودخانه بهچشم میخورند، شیب جلگهها بسیار ملایم و از پایکوه بهسمت دریاست. گاهی شیب آنقدر ملایم و کم است که آبهای جاری با توجه به بافت ریز رسوبات باتلاقهایی بهوجود میآورند.
خارج از بستر رودخانهها همه جا آبرفتها ریزبافت و از لحاظ کشاورزی بسیار مساعد میباشند. در داخل بستر اغلب سنگهای بزرگ و پراکنده بهچشم میخورند که وسیله سیلابها گاهی تا نزدیک دریا کشانده شدهاند.
آبرفتهای ریزدانه، اصولاً بهآسانی به دریا حمل شده و در دهانه رودخانهها در محل اتصال به دریا انباشته میشوند. علاوه بر آن فرسایش امواج در سراسر ساحل به سایش دائمی این آبرفتها مشغول است. در نتیجه اگر هنگام فراوانی آب دانههای درشتتر نیز به دریا کشانیده شده باشند بهتدریج به ماسههای ریزدانه تبدیل خواهد شد(سواحل ماسهای). فشار امواج این ماسهها را مجدداً از آب خارج ساخته و شیب تندتری نسبت به جلگه پشت سر خود بهوجود میآورد. این بریدگی شیب در سراسر ساحل محسوس است. ماسههایی که نسبت به سطح آب دریا در بلندی قرار گرفته بریده شده و نسیم دریا آنها را نسبتاً خشک و آزاد میسازند. این ماسهها هنگام وزش بادهای دریایی بهآسانی جابهجا شده و بسته به قدرت باد و قطر دانهها و شیب جلگه کمی دورتر مجدداً بر سطح زمین انباشته شده و تپههای ماسهای ساحلی را بهوجود میآورند. محور این تپهها اکثراً موازی خط ساحلی است. ممکن است از رشتههای متوالی تشکیل شده باشند. بهعلت رطوبت فراوان نباتات بومی منطقه بهسرعت بر سطح آن روئیده و بدینترتیب بهطور طبیعی تثبیت میشوند(تپههای ماسهای بین رشت و بندر انزلی).
ج.کوههای خراسان:
از حیث برآمدگی ناحیه وسیعی را تشکیل میدهد که گردنههای آن بهارتفاع 850 تا 1000 متر و رشتههای آن از 2000 تا 4000 متر بالا آمده است. در این ناحیه رشتههای موازی سنگی از شمالغربی به جنوبشرقی کشیده شده و در حدود دو سوم مساحت خراسان را فرا گرفتهاند. مابین این رشتهها درههای عریض قرار گرفتهاند. مانند دره قوچان مشهد و دره زورآباد و غیره.
درههای باریکتر آن عبارتند از دره جام که آب فراوان و مراتع زیبا دارد. از این دره قسمت عمده بهترین راه مشهد به هرات میگذرد.
کوههای خراسان را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد که هریک از آنها وضع خاص دارند:
الف. کپت داغ که مابین صحرای قراقوم و درههای عریان اترک و کشف رود قرار گرفته و از رشتههای متعدد تشکیل یافته که شمالیترین آنها در خاک شوروی است.
ب. آلاداغ که در شمال کوههای خراسان قرار دارد.
پ. کوه بینالود که از حیث چین خوردگی منفرد و از حیث حرکات زمین مرکب و مابین دره رود کشف رود در شمالشرقی و دره نیشابور در جنوبغربی قرار گرفته است.
ت.رشته کوههای منفرد کنارههای شمالی دشت کویر مانند کوه جغتای و اسفراین مزدوران جدا میکند شروع میشود. این کوهها از ایران به افغانستان میروند و در آنجا هندوکش نامیده میشوند.
رشته کپت داغ در شمال امتداد یافته و حتی شعباتی از آن به جنوبغربی کشیده میشود و بهتدریج از ارتفاع آنها میکاهد بهقسمی که بهصورت ماهور در میآید و این ماهورها بهکناره دریای خزر میرسند. کپت داغ در جنوبغربی از حیث ناهمواری به رشتههای البرز وصل میشود.
کپت داغ مرکب از چند رشته موازی است که از اشکوبهای دوران سوم بهویژه طبقات پالئوژن ساخته شده است، برآمدگیهای آن ماهوری شکل و گاهی موجی است. در رشتههای شمالی آن رسوبات کم عمق دیده میشود. در تمام قسمتهای دیگر دامنههای آن از رسوبات دوران سوم پوشیده شده و در بخشهای مرکزی، شمالی رسوبات کم عمق و گاهی هم رسوبات ژورائی دیده میشود.
کوههای آلادغ:
رشته کوههای آلادغ از جنوب شرقی شهر قوچان آغاز شده و به چند خط بهطرف مغرب و بهسوی البرز پیش میروند. طول آنها 360 کیلومتر و پهنای آن از 10 تا 60 کیلومتر تغییر میکند.قسمتهای مختلف آلادغ عبارتند از کوه سالوک(صعلوک) در جنوبغربی بجنورد، کوه آخرداغ در شمالشرقی بجنورد و آلاداغ اصلی مابین میان آباد و بجنورد و کوه شاه جهان در شمال شهر بم. رشتههای آلادغ در ناحیه کویری و نیمه کویری واقع شده و همه آنها سنگی و رطوبت آنها کم است.
کوههای بینالود:
این کوهها از شمال به دره قوچان مشهد محدود میشود. بلندترین نقطه آن بهنام بینالود 3322متر ارتفاع دارد. ماسیف عمده آن در جنوبغربی و دامنههای تند آن در مشرق قرار دارد.
رشته بینالود: از نظر ساختمان زمینشناسی و چین خوردگی بسیار مشخص است. در آن چینهای طاقدیس متعدد دیده میشود. در جنوبشرقی آن گسلههایی بسیار دارد. یکی از این گسلهها در دامنه شمالی این رشته به مشهد میرسد و در مشرق هرات یعنی چند صد کیلومتر امتداد مییابد.
در بخش شمالی دشت کویر کوههای منفردی است که درههای عریض آنها را از البرز و آلاداغ و بینالود جدا میسازد و میتوان رشتههای جغتای و اسفراین را جزو آنها بهشمار آورد.
رشته جغتای: این رشته تقریباً از هامون نیشابور تا دره سفلای کالیمورا با عرض بسیار امتداد مییابد. ارتفاع آن به 2743 متر در کوه شوره میرسد لیکن در غرب بهتدریج پست شده و ارتفاع آن به 1600 متر کاهش مییابد.
رشته اسفراین یا جوین در شمال جغتای قرار گرفته و ارتفاع آن کمتر و تا 1300 متر میرسد. طول این رشته کوه 150 کیلومتر و پهنای آن 15 کیلومتر است. این دو رشته از اشکوبهای نمکی دوران سوم ساخته شده است.
درههای میانکوهی خراسان:
مابین نواحی کوهستانی یاد شده، درههای بین کوهی و هامونهایی قرار دارد که عمده آنها دره قوچان- مشهد است. این دره در مغرب شیروان بهشکل دره میانکوه بسیار عریض است و در قوچان پهنای آن 80 کیلومتر و در مشهد به 28 کیلومتر میرسد. در قسمت شرقی بسیار باریک میشود.
ارتفاع متوسط دره از سطح دریا 900 متر و نقطه آب پخشکن دو رود اترک و کشف رود در مشرق قوچان محسوب میشود.
کشف رود در قسمت بالادست بستر مشخص ندارد زیرا که مخروطهای سیلابی آن را احاطه کرده بهوضع باتلاقی در میآورد و سکوهای آن کاملاً مشخص نیستند. در قسمت میان دست بستر آن عمیق است(25 متر) کنارهها آشکار میگردد. لیکن در قسمت پایین دست بهعلت نزدیک شدن شاخههای کوههای مزدوران بسیار تنگ میگردد.
دره قوچان- مشهد محل تراکم آبرفتهای بسیار فراوان است که ضخامت آنها از 150 متر تا 200 متر تجاوز میکنند. در نیمرخ عرضی آن بیش از شش تراس آبرفتی میتوان تشخیص داد، دره قوچان مشهد بسیار حاصلخیز است.
دره جام:
این دره در امتداد رود جام(شعبه هریرود) قرار دارد. زمینهای این دوره مخصوصاً در قسمت غربی سنگی و در قسمت شرقی دارای تشکیلات نمکی است.
دره نیشابور:
این دره در قسمت غربی فرورفتگی مابین رشته بینالود و شاخههای غربی کوههای جام قرار دارد. رودهایی که از شمال به جنوب جاری هستند و به دشت کویر میرسند این دره را قطع میکنند.
درههای شاخههای غربی کوههای جام به دشت کویر متصل میشوند و در بعضی قسمتهای آن نمکزارهای گلآلود ناصاف وجود دارد. طول این دره قریب 275 کیلومتر و عرضش تا 65 کیلومتر و ارتفاعش از سطح دریا 1000 متر است. در قسمت عمده دره نیشابور خاکهای لس دیده میشود.
دره جغتای:
مابین رشته کوه اسفراین در شمال و جغتای در جنوب دره جغتای قرار دارد. طول آن 15 و پهنای آن از 15 تا 30 کیلومتر تغییر مییابد و قسمت عمده زمینهای این دره از عناصر ماسهای و نمکزار پوشانده شده است.
دره اسفراین:
این دره مابین رشته آلادغ و شاه جهان در شمال و رشته کوه اسفراین در جنوب واقع است. این دره از مغرب به شهر جاجرم باز میشود. قسمت غربی دره اسفراین بهوسیله نهرهای کوچکی که از کوه آلاداغ و شاه جهان جاری میشوند و یا بهوسیله کهریزها مشروب میشود.
در تمام طول دره رود قراسو در بستر عمیقی جریان دارد که به کالیمورا میرسد. مابین شاخههای شرقی جبال البرز و شاخههای شرقی کوههای آلاداغ، هامونهای میانکوهی بسته متعدد یافت میشود که عبارتند از:
شوگان، نی قنبر، حلبته حوض، قرابیل، منصورآباد و غیره.
1.منطقه کوهستانی شمال ایران
قوس کوهستانی شمالی ایران رشتههای عریضی را تشکیل میدهد که هریک از آنها بهنوبت خویش مرکب از چند رشته جداگانه است. این رشتهها از این قرارند: کوههای طالش، بکرو داغ، البرز و کوههای ترکمن خراسان. پیدایش این کوهها مربوط به چین خوردگی آلپی است.کوهسازی این دوره موجب بروز شکستهای عظیم، بیرون ریختن مواد مختلف و فعالیتهای شدید آتشفشانی شده است. که آثار این پدیدهها در اغلب کوههای شمالی ایران بهصورت ارتفاعات آتشفشانی و گسترشهای گدازی و رگههای نفوذی و بریدگیهای ناگهانی لایههای مطبق و لغزشهای عظیم آنها بر روی یکدیگر مشهود است.
رشته کوههای شمالغربی ایران در آذربایجان دنباله رشتههای قفقاز بهشمار میآیند و این دو رشته کوهها را فرورفتگی عمیقی که رود ارس در آن جاری است از یکدیگر جدا میسازد. کوههای شمالغربی ایران از چند رشته متمایز که ساختمان زمینشناسی آنها مختلف و از شمالغربی به جنوبشرقی امتداد مییابند ترکیب یافته است. شاخههای متعددی که از رشتههای اصلی جدا میشود درههای کوهستانی و هامونهای بستهای میسازند که در یکی از آنها دریاچه کوهستانی ارومیه قرار دارد.
ارتفاعات مطلق رشته کوههایی که دریاچه را از قسمت شمال و مغرب و جنوب احاطه کردهاند از 2000 تا 3000 متر است ولی در مشرق دریاچه ارتفاع توده کوههای عظیم سهند به 3822 متر میرسد. اشکوبهای دورههای قدیم کامبرین و پره کامبرین تمام اشکوبهای جدیدتر تا پلیوسن در ساختمان زمینهای کنارهها و جایگاه دریاچه ارومیه دخالت دارند. پادگانههای مرتفع رودخانههای قدیمی بهصورت تراسهای متوالی در حوالی تبریز مشاهده میشود.
الف. قراداغ:
شمالیترین رشتههای مرزی ایران قراداغ است که ارتفاع متوسط آنها در حدود 3440 متر است لیکن بعضی قلههای آن به ارتفاع 3660 متر نیز میرسد. طول این رشته کوه در حدود 220 کیلومتر و پهنای آن از 30 تا 65 کیلومتر تغییر مییابد. قراداغ از اشکوبهای قدیمی پالئوزوئیک همراه با اشکوبهای بلورین و معادن عمده فلزات رنگین تشکیل یافته است.
تقریباً بهموازات قراداغ ولی اندکی در سمت شرق، سبلان داغ جای گزیده که نقطه مرتفع و آتشفشانی آن 4820 متر بلندی دارد. این ناهمواری آب پخش کن، بین حوضه رود ارس و رودهایی است که به دریاچه اورمیه میریزند. پایه این توده آتشفشانی از بازالت و آندزیت و تراکیت و مواد آتشفشانی دیگر بهویژه توفهای آتشفشانی است. عرض رشته کوه قراداغ در قسمت غربی در حدود 20 کیلومتر و در مشرق 40 کیلومتر است. دامنههای آن بسیار تند و عبور از آن مشکل است و فقط در قسمت غربی بعضی گردنههای قابل عبور دارد که از یکی از آنها راه آهن جلفا تبریز میگذرد(دره دیز).
در قسمت جنوبتر سبلان داغ رشته کوه بزغوش قرار دارد که تقریباً تا دریاچه اورمیه کشیده میشود و به قله آتشفشانی و مرتفع سهند بهارتفاع 3722 متر ختم میشود. بزغوش کوهی است سنگی که فقط قسمت غربی آن قابل عبور است و راه تبریز_میانه به تهران از آن میگذرد و ساختمان شیبی آن مانند سهند میباشد.
قلههای سهند و سبلان از کوههای آتشفشانی قدیمی هستند. گدازههای آتشفشانی و چشمههای آبگرم فراوان در آنها دلیل کافی بر آتشفشانی بودن آنها است. قسمتهای فوقانی سهند را تقریباً در تمام مدت سال برفهایی که سرچشمه رودخانههای بیشمار هستند فرا میگیرد. برف معمولاً در شیارهای بخش مرتفع آن بهصورت دائمی است.
رشته سرحدی کوهستانی ترکیه با شاخههای بزرگ ولی مرتفع خود که بهسمت شمال گسترش دارد بخش کوهستانی ماکو را تشکیل میدهد. در این قسمت آبهای قسمتهای علیای ارس و دجله و دریاچه وان(ترکیه) جاری است. در قسمت جنوبی این نواحی بخشهای کوهستانی که هامون اورمیه را فراگرفته قرار دارد.
مرز طبیعی کوههای جنوبغربی ایران رشته کوه سلطان احمد است که از حوالی شهر سنندج بهطرف شمال تا شهر میانه امتداد یافته و 2500 متر بلندی دارد.
ب.رشته البرز:
رشتههای البرز در بخش شمالی از اشکوبهای ژوراسیک و در بخش جنوبی از اشکوبهای دوران سوم است که در دامنهها و درههای آن رسوبات دوران چهارم بهصورت آلوویال و پرولوویال دیده میشود. بلندترین رشتهها از قله دماوند بهصورت اشعه دایره به جهات مختلف کشیده شدهاند. ارتفاع البرز از 2500 متر تا 4000 متر تغییر میکند ولی قلههای جداگانه آن بلندتر هم هستند.
بلندترین قله ایران شمالی آتشفشان مخروطی و خاموش دماوند(5678 متر) است که در هوای صاف قله آن از فاصله 300 تا 400 کیلومتر مثلاً از شهر کاشان دیده میشود. دماوند قله آتشفشانی است که در مرحله سولفاتار قرار گرفته و فعالیت آتشفشانی آن در دورههای ماقبل تاریخ پایان یافته ولی بخاره گازهای گوگردی هنوز ازقله مخروطی و کناری آن که دود کوه نامیده میشود بیرون میآید.
مخروط دماوند در محل برخورد چندین خط چین خوردگی قرار گرفته و فعالیت آتشفشانی در آن چین خوردگیها و حرکات تأثیر زیادی نداشته است. حتی درههای کنونی موقع آتشفشانی آن وجود داشتهاند(مثلاً دره هراز از مواد آتشفشانی بر روی طبقات دیگر بهصورت افقی قرار گرفته است).
مواد دیگر آتشفشانی در تمام دامنهها و مرتفعات آن بهصورت برهنه و آشکار دیده میشود. مخروط آتشفشان عبارت است از تراکیت و آندزیت، گدازههای تراکی آندزیت که بهوسیله سیمانهای توف بههم آمیخته است. در اغلب نقاط توفهای خاکستر مرکب از قطعات کوچک گوشهدار شکسته مخلوط با قطعات بزرگتر و بمبهای آتشفشانی دیده میشود. توفهایی یافت میشود که بسیار نزدیک به سیلت(گل رست دانهریز) است. از 2600 متر به بالاتر در دامنههای شمالی دندانههایی با سدهای یخی دیده میشود.
مخروط آتشفشان به دهانهای ختم میشود که کنارههای آن از سنگهای بازالتی است و بر روی این سنگها گازهای گوگردی ورقهای از گوگرد بهجای نهاده است و خود دهانه یا کراتر پر از برف و یخ است. در شیارها و فرورفتگیهای دامنههای آن زبانههای یخی و یخبرف بر روی هم انباشته شده است. از بالای این قله رشتههای عظیم البرز به هر طرف گسترش یافته است. در شمال آن نواحی جنگلی پر درخت مازندران و در جنوب بهفاصله بیشتری سطح سفید رنگ دشت کویر از دور دیده میشود. دامنههای دماوند سنگی و بی بهره است. البرز را چند گردنه قطع میکند که از هریک از آنها راههای شوسه عبور میکند.