آب و هوا و تحولات آن در دوران چهارم
آب و هواهای دیرینه
مطالعه آب و هواهای دیرینه از دو نظر قابل توجه است: بدواً بهکمک این مطالعه میتوان به سهولت ویژگیهای مورفولوژی هر منطقه را بازشناخت. در ثانی از آنجا که هر منطقه در زمانهای گذشته انواع آب و هواهای متفاوتی داشته است و هر آب و هوا نیز آثاری از خود بر پوسته زمین باقی گذاشته، لذا میتوان بهسهولت از این اثرات اطلاعاتی در مورد آب و هواهای گذشته زمین بهدست آورد. لازم به یادآوری است در مناطق معتدله دوره کنونی(معاصر) بهغیر از سایر رویدادها، آب و هواهای مسلط دستکاریهای مختصری در اشکال ناشی از آب و هواهای سرد گذشته نموده است، در حقیقت آب و هوای دوره معاصر از دیدگاه زمین شناسی مدت زمان طولانی نیست که بر اروپای غربی و امریکای شمالی مسلط شده است. بهاستثنای چندین نوسان محسوس تقریباً در ده هزار سال قبل در طول این مدت اشکال زمین بهطور کامل تغییر پیدا نکردهاند. بهتعبیر دیگر شرایط کنونی آب و هوای کنونی اروپای غربی از عصر نئولتیک یعنی از پنجهزار سال قبل زمانی که کشاورزی جایگزین سیستم اقتصاد شکار و صید ماهی شده با برداشت محصول موجب فرسایش شدید خاکهای شخم زده که قبلاً این زمینهای شخم شده بهوسیله پوشش درختان جنگلی اشغال میشده آغاز میشود.
سیستم فرسایشی که در حال حاضر در مقابل دیدگان ما بهسرعت در حال توسعه است عبارت از سیستم فرسایشی ناشی از اعمال انسان یا به اصطلاح فرسایش مصنوعی است که کار خود را مدت زمان کوتاهی است که در سطح زمین آغاز کرده است و باید نقش آن را بسیار کم اهمیت بهحساب آورد و عوامل مسئول ژئومورفولوژی ناهمواریهای کنونی را در آب و هواهای زمانهای دیرینه تحقیق نمود.
در طول زمانهای زمینشناسی، کره زمین نه تنها آب و هواهای مختلفی را گذرانده است شاید آب و هواهایی به خود دیده که در عصر حاضر شناخته نیستند و بهزحمت میتوانیم آن را تصور کنیم.
باید دانست که هر آب و هوا پوشش گیاهی ویژهای دارد که بر فرایندهای شکلبندی زمین اثر میگذارد از جمله پوشش گیاهی جنگلی بهطور قابل ملاحظهای موجب کاهش عمل فرسایش میشود زیرا برگهای درختان اثرات شدید باران را تخفیف داده و فقط تعداد محدودی از قطرات باران با سطح زمین تماس پیدا میکند و بعد از گذشت زمان نیز پوشش برگهای مرده در سطح خاک و شبکه در هم ریشه گیاهان بهمقیاس قابل توجهی از فرسایش زمین میکاهد. فقط برخی پدیدهها از جمله کنده شدن زمین توسط ریشههای درختانی که فرو میافتند که آن هم بهندرت انجام میگیرد موجب شدت عمل فرسایش در این قبیل سرزمینها هستند.
یکی از مسائل بسیار مهم در ژئومورفولوژی پیدایش بحران آب و هوایی است. بدین معنی که وقتی آب و هوایی تغییر مییابد بسیاری از گیاهان با شرایط جدید خود را نمیتوانند تطبیق دهند. در نتیجه پوشش گیاهی غالباً از بین میرود و تا استقرار گیاهان جدید از دانههای غیر بومی موقتاً فرسایش شدیدی در همان منطقه برقرار میشود. همچنین خاکهایی که در دوره آب و هوایی قبلی بر اثر عمل تخریب بهوجود آمدهاند بهطور ناگهانی با شدت هرچه تمامتر از سطح زمین برداشته شده حمل میگردند. بنابر این در بررسی و تعیین تاریخ ژئومورفولوژی هر منطقه نه تنها بایستی آب و هواهای گذشته را در نظر گرفت بلکه بحرانهای آب و هوایی را که موجب فراهم شدن موقتی فرسایش گشتهاند را نیز نباید از نظر دور داشت.
آب و هواهای دیرینه زمین:
آب و هواهای دیرینه یا پالئوکلیما نقش بسیار بزرگی در تاریخ ژئومورفولوژی اشکال کنونی زمین بهعهده دارند. این آب و هواها عبارتند از:
-آب و هوای استوائی نواحی معتدله کنونی در نیمه اول دوران سوم
- آب و هوای گرم اروپای غربی در نیمه دوم دوران سوم(میوسن و پلیوسن)
در حد فاصل پلیوسن و دوران چهارم یعنی ویلافرانشین اولین نوسانات و تغییرات بین آب و هوای گرم و آب و هوای سرد ظاهر میشود.
آب و هوای دوران چهارم بهنوبه خود در خور بررسی ویژهای است. زیرا این عصر بهعلت داشتن مشخصات جدید و مهم در شکلبندی کنونی زمین قابل توجه است. علاوه از این تغییرات آب و هوایی نیز در این عصر بسیار سریع صورت گرفته است.
کوههای طالش و گیلان
دنباله رشته کوههای آذربایجان در شرق تغییر جهت داده یعنی در جهت شمال- جنوبی بهموازات دریای خزر فرو میافتد تا خود را به دره سفیدرود برساند.
این رشته کوه در شمال بهوسیله صلوات داغ بهبلندی 3248 متر با رشته کوههای قراداغ ارتباط پیدا میکند و دره قراسو موجب گسستگی آن دو گشته است. دره کوچک آستارا نیز حد شمال این کوهستانها را مشخص میسازد. ارتفاعات طالش در قسمت شمال بهحدی به دریا نزدیک میشود که در غالب نقاط دامنههای تند آنها در دریا فرو میرود ولی هرقدر بهطرف جنوب و بستر سفلای سفیدرود نزدیک میشویم متدرجاً از دریا فاصله گرفته و جلگهای در شیب شرقی آن شروع و توسعه مییابد و همینکه جهت کوهها بهموازات قوس ساحل بهطرف جنوب متمایل میشود این جلگه که همان سرزمین گیلان غربی است وسعت قابل ملاحظهای بهدست آورده و در شمال کوهستان قرار میگیرد.
توده کوهستانی مزبور در شمال و جنوب پست و مرکز آن مرتفع است و شامل رشتههای متعددی میشود که مهمترین آنها طالش و ماسوله میباشند. دامنههای شرقی این کوهها بهخصوص در منطقه مرکزی که ارتفاع از 3000 متر تجاوز میکند رطوبت زیادی جذب کرده و سراسر آنها از جنگلهای انبوهی پوشیده شدهاند بهعکس دامنههای غربی و جنوبی که متوجه دره سفیدرود است خشک و کم رطوبت میباشند. آبهای حاصله در مرتفعات به دو جهت توجیه میشود: در جبهه شرقی رگههای زیادی که در وصول به جلگه گیلان گسترش یافته و درههای خود را منبسط میسازند جریان دارند ولی در جبهه غربی و جنوب آبها در شیب ملایمتری جریان یافته درههای خود را بهسوی دره بزرگ سفیدرود میگشایند.
ارتفاع کوهها که در حدود پشت کوه تخفیف یافته بود در شرق دره سفیدرود تدریجاً رو بهافزایش میرود وضع کوهها پیچیدهتر میشود و هرقدر بهطرف مشرق یعنی توده اصلی البرز نزدیکتر شویم با توجه به تراکم درهها و اختلاف ارتفاع بین عوارض افزوده میگردد و بههمان نسبت که جلگه ساحلی در شمال انبساط یافته و توپوگرافی موزون و متعادل دشتهای گیلان را بهوجود میآورد. توده کوهستانی در جنوب به حجم و انبساط خود افزوده و منطقه وسیعی را تا شمال قزوین میپوشاند رود شاهرود این توده کوهها را در جهت شرقی-غربی بریده و برای الحاق به سفیدرود بهطرف منجیل سیر میکند و در شمال و جنوب دره خود دو دسته از مرتفعات را مشخص میسازد.
مجموعه شمال مرتفعتر بوده و از سنگهای خروجی تشکیل شده است و در این قسمت چندین رشته ارتفاعات قرار دارد که بلندی آنها از شرق به مغرب افزایش مییابد و مهمترین آنها کوههای لاهیجان و لنگرود است که قله آتشفشانی قدیمی بهنام درفک (2770متر) در حوالی آنها قرار دارد و سپس کوههای مرتفع تخت سلیمان و الموت که با پیوستن به کوههای پیشکوه جناح غربی البرز را تشکیل میدهد.
توده جنوبی کوهستانهای واقع در جنوب دره شاهرود کم ارتفاعتر از دسته فوقالذکر است و کوههای واقع در آن که شامل کوههای طالقان، زیاران و سبزپوش میشود در حقیقت رشتههای مرتفعی هستند که منطقه وسیعی را در شمال جلگه قزوین اشغال نموده و ارتفاع آنها بهزحمت به 2500 متر میرسد این کوهستانها بهوسیله دره رودخانههائی که بهطرف شمال جریان دارند قطع شده غالب راههای طبیعی و گذرگاههائی که جلگه تهران و قزوین را به گیلان مربوط میسازد بهوسیله همین رودخانهها تأمین میشود.
کوههای منظم و ممتد البرز
کوههای طالش بهواسطه یک شکاف در ناحیه غربی از دیواره عظیم و منظمی بهنام رشته کوههای البرز جدا میشود که در این شکاف عظیم دره عمیقی است که رودخانه سفیدرود یعنی طولانیترین رودخانه ایران از وسط آن عبور کرده و به دریای خزر میریزد. این رشته کوه ممتد از نقطه نظر جهتگیری در شرق و مغرب تفاوتهایی پیدا میکند و تفاوت شرق و غرب در آن است که حبلهرود در مغرب جهت کوهها را از شمالغربی به سمت جنوبشرقی متوجه ساخته است در حالیکه در مشرق این رودخانه امتداد کوهها در جهت معکوس است یعنی از جنوبغربی به شمالشرقی متوجه میشوند.
این دیوار در دو جهت متفاوت 600 کیلومتر در جنوب دریای خزر رشته عظیمی را تشکیل داده است که هیچگونه امتداد ساختمانی شرقی-غربی در آن وجود ندارد و بهصورت قوس بزرگی است که بهسوی شمال باز میشود و مناطق پست و مسطح اطراف دریای خزر را از فلات مرتفع مرکزی ایران جدا میکند و سلسله جبال پامیر را به ارمنستان از طریق رشته کوههای شمال آذربایجان متصل میسازد. از مطالعه ساختمان این قوس معلوم میشود که این رشته کوه مرکب از دو سلسله است:
-رشته شمالی که بهواسطه حرکات خفیفتر پدید آمده متوجه شمال و رشته جنوبی در نتیجه حرکات شدیدتر تشکیل گردیده و متوجه جنوب است .
همانطور که ذکر شد این رشته کوه بزرگ از نظر جهتگیری به البرز شرقی و البرز غربی تقسیم میشود و نه تنها تناقضی از نقطه نظر امتداد در این دو جناح وجود دارد بلکه تناقضی نیز از دیدگاه توپوگرافی در آن دیده میشود. البرز غربی مشتمل بر بلندترین قلل ایران بوده و محل استقرار بزرگترین یخچالهای طبیعی ایران است. مهمترین قلههایی که در البرز غربی دیده میشوند به چند گروه عمده تقسیم میشوند: بلندترین آنها علمکوه و تخت سلیمان و سیاه کمان است که بلندی آنها همه از 4000 متر تجاوز مینماید و در نزدیکی آخرین گروه این قلهها و در 50 کیلومتری شمال تهران قله دماوند جای دارد که بلندترین قله ایران بهشمار میآید، در حالیکه البرز شرقی از نظر ارتفاع کمتر است و بهتدریج ارتفاعات آن رو به نقصان میگذارد تا آنکه در دشت آرموتلی در دویست کیلومتری شرق دریای خزر تمام میشود.
هرچند البرز غربی بهطور متوسط 80 کیلومتر پهنا دارد و قراء و قصبات متعدد و کوچک در دامنههای کم ارتفاع آن و در حاشیه رودها بهوجود آمده است معذالک درون آن از جلگههای کوهستانی خالی است و غالب رودخانههای این قسمت موازی با خط فرسایش از جنوب به شمال جریان دارند و بیشتر آنها نسبتاً کوتاهی هستند که در ماههای بهاری طغیان میکنند بزرگترین آنها رود لار و رود هراز است که از دامنههای جنوبی کوه دماوند سرچشمه میگیرند و جلگههای ساحلی را مشروب میسازند. عوامل فرسایش در دو جناح غربی و شرقی بهدنبال بالا آمدگی نهایی بهشدت جبهه شمالی را مورد حمله قرار داده و ضمن تخریب مکانیکی که منجر به ریزشهای وسیع واریزهها گردیده فرسایش رودخانهای نیز طبقات نامقاوم را تخریب نموده و مجاری و درههای عمیقی حفر نموده است. از مطالعه عکسهای هوایی این منطقه این پدیدهها را به آسانی میتوان تشخیص داد ضمناً تناقضی شدید نیز بر اثر عمل فرسایش در دو دامنه شمالی و جنوبی حادث گشته است که در عکسها بهخوبی قابل شناخت است.
دیواره شمالی البرز بسیار تند است در حالیکه دیواره جنوبی که مشرف به منطقه داخلی ایران است ملایم میباشد. در دیواره شمالی رودخانهها بر اثر عمل فرسایش قهقرایی سرچشمه خود را عقب برده و منجر به اسارت رودخانههای مجاور گشته و نتیجه آنکه بر حجم مقدار آب افزوده و این افزایش قدرت تخریبی فراوانی به رودخانهها داده و بار و یا مواد حمل شده آنها فزون گشته و درنتیجه در دامنههای پست مازندران مقدار کثیری مواد آبرفتی از خود باقی گذاشتهاند در حالیکه دامنه جنوبی که متوجه تهران است بسیار خشک و بهعلاوه ملایم است، شکل درهها چندان متفاوت نیست و بهعلاوه عمق بستر آنها کم است و مقدار آبیکه در بستر این درهها جاری است کم بوده و پس از عبور از جلگههای اطراف تهران به کویر داخلی ایران فرو میریزند.
نظری به ساختمان زمینشناسی و تکتونیک البرز
پرفسور ریوپر؟(1936) معتقد است که البرز در سنکلینال بزرگی تشکیل شد که از طرف شمال به دشت وسیع روسیه و از جنوب به فلات مرکزی ایران محدود میشد و فشار آن از شمال به جنوب بوده است.
انحناء البرز در جنوب بهعقیده ترسینسکی؟(1946) بدان جهت است که دشت سپید به فرورفتگی خزر و فرورفتگی خزر به داخله فلات ایران فشار آورده و قوس البرز را بدینصورت درآورده است. از چین خوردن و بالا آمدن این سنکلینال بزرگ که طبقات رسوبی آن از دونین تا ائوسن تشکیل مییافته این رشته کوه بهوجود آمده و اغلب طبقات رسوبی آن از چینهای پرویزنی ساخته شدهاند.
تشکیلات کنونی البرز در پایان دوره پالئوسن آغاز شده و در نئوژن و دوران چهارم مجدداً حرکاتی شدید حادث شده آنرا مرتفعتر کرده و پدیدههای آتشفشانی آن چه همراه زمان تشکیل آن و یا بعد از چین خوردن آن در چند مرحله پدید آمدهاند مرحله اصلی این پدیدهها از نقطه نظر تاریخ زمینشناسی به دوره نئولتیک میرسد نتایجی که از فرسایش این رشته کوه بهدست آمده نشان میدهد که دوران فرسایش آن بهوسیله یک سلسله جابهجاییها و چین خوردگیها و یا شکستها قطع شده است با توجه به آنکه تشکیلات آتشفشانی اغلب در مرحله دوم تکتونیک انجام گرفته ولی فورانهای جدید آتشفشانی نیز در آن میتوان تشخیص داد که هرچند در سطح زمین کمتر گسترده شده ولی به این رشته کوه ارتفاع با شکوهی داده است.
رشته کوه البرز از برآمدگی ارمنستان بهسوی شرق بهصورت متباین گسترده شده: در جائیکه سفیدرود بهصورت کلوز از آن رد میشود پهنایش 50 کیلومتر و در نصفالنهار تهران عرض آن از شمال به جنوب به 75 کیلومتر میرسد در حالیکه در منطقه بابل تا 90 کیلومتر افزایش مییابد. بالعکس نقاط مرتفع آن بهصورت معکوس تغییر مینماید در شرق دره سفیدرود بین دره شاهرود و کناره دریای خزر توده علم کوه قرار دارد که بلندی آن کمی از ارتفاع مونبلان تجاوز میکند و کمی بهطرف شرق مخروط بزرگ دماوند که بیش از 800 متر از علمکوه بلندتر است جایگرفته و این بلندی موجب شده که رشته کوههای البرز مرتفعتر از کوههای قفقاز شناخته شود.
مرتفعات جناح غربی البرز
همانطور که گفته شد البرز در جناح غربی مرتفعتر از جناح شرقی است و مهمترین عوارض مشخص آن کوههای لاهیجان و لنگرود در ناحیه شمالی است که قله آتشفشانی قدیمی در فرک به ارتفاع 2770 متر در آن قرار دارد و سپس کوههای مرتفع مشرف به جنوب جایگزیده که توده علمکوه بزرگترین قله مشهور آن است.
توده علمکوه
در 45 کیلومتری ساحل دریای خزر تقریباً بر روی نصفالنهار شهسوار بسیاری از قلل کوههای البرز ارتفاعشان از 4500 متر تجاوز مینماید، در این منطقه البرز نسبتاً شدید چین خورده و دریای خزر را از دره شاهرود جدا میسازد و بهصورت رشته کوه مهمی درمیآید که بین دره سفیدرود و گردنه کندوان بهطول 180 کیلومتر هیچ راه قابل عبور بهوجود نمیآورد. گردنه کندوان نیز که 3000 متر بلندی دارد راه از تونلی رد میشود که بههمان نام در ارتفاع 2800 متری کنده شده است.
این سد طبیعی در قسمت شرق بیشتر خشن است و در آن سه معبر کوهستانی وجود دارد که بهمدت چند هفته در سال برای عابرین باز است:
یکی کاجیچای است که شهسوار را به دره شاهرود یعنی تا 35 کیلومتری شهر قزوین ارتباط میدهد.
دیگر گردنه هزار چم میباشد که کلاردشت را به حوضه علیای شاهرود مربوط میسازد. و بالاخره گردنه انگوران است که ارتفاعات قسمت علیای شاهرود را به چالوس واقع در ساحل دریای خزر وصل میکند.
مهمترین قلهای که در درههای پست این رشتهکوه در شمال بیننده را بهخود جلب مینماید قله تخت سلیمان است که نسبت به علمکوه بهجنوب مشرف است و بلندی آن طبق نظر بوبک 4840 متر میباشد این ماجرا در شمال بهصورت خط تقسیم آب بین دره شاهرود و سیلابهای ساحلی دریای خزر درآمده است.
این توده از قلههای دماوند خیلی دیرتر شناخته شده است و مدتها بر روی نقشههای توپوگرافی آنرا بهصورت یک عارضه کوچک نشان میدادند از جمله در نقشه یک میلیونیم ایران چاپ سال 1942 در محل این ماسیف یک برجستگی بهنام پیشکوه رسم شده که ارتفاع آن 3224 فرض شده است. در یک نقشه دیگر چاپ انگلستان در محل این توده دو نقطه مرتفع بهبلندیهای 4823 و 4415 متر و بدون نام رسم شده است در این نقشه در بخش جنوبی نقطه مرتفع 4823 قرار دارد که میتوان این قله را به قله علمکوه تشبیه کرد که دامنه جنوبی آن مستقیماً بهسوی دره شاهرود کشانده میشود و این یک اشتباه بزرگی است و با واقعیت در روی زمین وفق نمیدهد.
در این نقشه شکلهای زمین بدون هیچ دقتی و کاملاً ارادی منطقه کوهستانی برروی نواری در جهت شمال-جنوب که 25 کیلومتر پهنا دارد و از نصفالنهار شهسوار آغاز میگردد رسم شده است.
بررسی مورفوتکتونیک ایران:
رشته کوههای شمالی، که بهشکل قوسی چینخورده است و بهنام البرز نامیده میشود و بخشی از چینخوردگی آلپ، هیمالیا است و شامل رشته کوههای زیر است:
1.کوههای آذربایجان، شامل کوههای میشوداغ، موروداغ، قراداغ، بزغوش و سهند و سبلان.
2.مرتفعات طالش(طوالش)
3.کوههای البرز غربی
4.کوههای البرز شرقی
5.کوههای آلاداغ-بینالود
6.کوههای هزارمسجد
همچنان که قبلاً ذکر شد ساختمان زمینشناسی نواحی مختلف این کوهها مربوط به چینخوردگی آلپی است و ضمن کوهسازی این سیستم شکستهای بزرگی نیز حاصل گشته که منجر به بیرونریزی مواد متخلف و فعالیتهای شدید آتشفشانی شده است که آثار این پدیدهها در اغلب این کوهها بهصورت مخروطهای آتشفشانی گسترش گدازههای آن مشاهده میشود.
1.کوههای آذربایجان
این کوهها از چهار گروه متشکل است. دنباله توده کوهستانی ارمنستان میباشد که برونریزیهای مواد درونی زمین غالباً در این ناحیه مورفولوژی خاصی به آن بخشیده است. در مقابل چینخوردگیهای منظم و متصل مواد انفجاری غالباً بهصورت غیر منظم و در هم ریخته قلل مرتفع و مجزا و مستقل ایجاد کرده است.
نهاییترین رشته کوههای آذربایجان قراداغ نام دارد که از توده آتشفشانی آرارات واقع در مرز ایران و شوروی(سابق) آغاز میگردد. طول این رشته کوه در حدود 220 کیلومتر و پهنای آن بین 30 تا 65 کیلومتر تغییر می نماید و ارتفاع متوسط آن 3440 متر و در بعضی قلل ان به 3660 متر نیز می رسد.
اطلاق و انتخاب نام قراداغ بهخاطر رنگ تیره قلل پوشیده از سبزه این کوهستان بوده است، این رشته کوه بهسوی شرق کشیده شده و بهتدریج از ارتفاع آن کاسته میشود و در شمال شرق آذربایجان ارتفاع آن کاملاً کم شده و به جلگه مغان منتهی میشود و مرتفعترین قلل این رشته کوه عبارتند از: نشان کوه، 3660 متر، سیمره داغ به بلندی 2760 متر، هشت هزار کوه به بلندی 2650 متر که همه مجاور رودخانه ارس بوده و محور اصلی رشته کوه را تشکیل میدهد. ساختمان زمینشناسی این رشته کوه از اشکوبهای قدیمی پالئوزوئیک و طبقات متبلور غنی از معادن فلزات است. بینظمی طبقات چینهشناسی آن در اولین برخورد کاملاً مشخص است. دنبالههای طبقات چینهشناسی نامعیناند ولی این بینظمی بههرطور که باشد در بازیافتن انحنای کوهستان و مجموعه آنها آسان است. تحدب و برآمدگی بهسمت جنوب این رشته موجب بههم پیوستگی توده آرارات به کوههای طالش میشود.
رود ارس در فرورفتگی عمیق شمال آن که مرز سیاسی کشور را باشوروی تشکیل میدهد جاری است. قره داغ به علت ارتفاع زیاد رطوبت فراوان بهخود جذب مینماید. ریزشهای باران و آبهای حاصله از ذوب برفهای قلل آن موجب تغذیه رود ارس از دامنههای شمالی آن میگردد. در ضمن شیبهای شمالی کوهستان بسیار تند و خشناند. مشاهده اختلاف سطح 1000 تا 1500 متری در نقاطی که فقط چند صد متر از هم دورند ساده نیست.
آبهای دامنه جنوبی ناحیه مرتفع اهر فرو میریزند. بنابر این میتوان این رشته کوه را بهصورت یک خط تقسیم آبها یا انترفلو شناخت که در دوسوی دامنههای آن دو خطالقعر یا تالوگ ارس و اهر رود جای گزیدهاند.
شیب تند دامنه شمالی قراداغ موجب فرسایش شدید آن گشته و منتهی به پیدایش جلگههای پایکوهی گسترده و زمینهای آبرفتی وسیع شده است. رودخانههایی که از این دامنه جریان مییابد در موارد بارندگی شدید تبدیل به جریانهای سیلابی میشوند و عناصر حاصله از تخریب شیمیایی سنگها همراه این جریانها وارد رودخانه ارس میشوند و این امر موجب بههم خوردگی و ایجاد آشوب آب رودخانه و بالاخره تجاوز به سواحل مشرف به دریای خزر میگردند.
میشوداغ-موروداغ
کوه میشو در منطقه آذربایجان در جبهه شمالی دریاچه ارومیه از شرق بهسمت غرب کشیده شده و تقریباً بین صوفیان 35 کیلومتری شمالغرب تبریز تا 15 کیلومتری جنوبشرقی خوی جایگزیده است. سیمای مرتفع این توده کوهستانی از جنوب شهر مرند بهخوبی نمایان است و در ناحیه شرق یعنی در همان منطقه صوفیان بهوسیله تپه ماهورهایی به توده موروداغ مربوط میشود. کوه مورو خود نیز تا 20 کیلومتری شمالغرب تبریز گسترش دارد. مرتفعترین نقطه میشوداغ علمدار نامیده میشود که 3155 متر بلندی دارد و نقطه مرتفع موروداغ نیز بهارتفاع 2210 متر پیرموسی نام دارد.
از نقطه نظر زمینشناسی این دو رشته کوه به هم شبیه هستند.بدین معنی که از یک پایه قدیمی احتمالاً هرسینین که شامل سنگهای گابرو، میکروگرانیت و پورفیر ها است؛ بنا شدهاند.این پایه بهوسیله تشکیلات آهکی پرمین بالایی و تریاس پایینی پوشانده شدهاند.
رشته کوه میشو که در ضلع شمالی در ناحیه ارومیه جایگزیده بهصورت یک تاقدیس مرکب شناخته شده که محور آن در جهت شرق به غرب میباشد و بر روی این محور قلههای معروف کوه تلخ، میش آباد، علمدار و کوه قاران قرار دارند.
خطالرأس این کوه خط تقسیم آبهای دو حوضه آبی ایران یعنی دریاچه ارومیه و دریای خزر میباشد. بدین معنی که آبهای دامنه جنوبی بهوسیله رودخانههای فراوانی که همه عمود بر محور تاقدیس هستند مستقیماً به دریاچه وارد میشوند در حالیکه آبهای دامنه شمالی کوه به رودخانههای زنوزچای و زیلبرچای وارد گشته و این دو رود نیز از طریق رود قازانچای به ارس میریزند و رود ارس بالاخره به دریای خزر وارد میشود.
نقش فرسایش آبهای جاری در این کوهستان فوقالعاده شدید بوده است بهویژه در دامنه جنوبی منتهی به پیدایش مخروط افکنههای گسترده و بههم متصل گشته است.
بین توده میشو و بستر رودخانه آجی زمین مسطحی گستزده شده است که ارتفاع آن از سطح دریاهای آزاد در حدود 1300 متر است. این جلگه مسطح از رسوبات دریاچهای یعنی از رسهای نرم و ماسه نمکدار پوشانده شده است. از مطالعه رسوبشناسی این جلگه، همچنین بررسیهای مورفولوژی سطح آن چنین استنباط میشود که دریاچه ارومیه تا این اواخر تا دامنههای کوه میشو گسترش داشته است و بهعلت تبخیر زیاد و واردات کم بهتدریج دریاچه پسروی کرده و این زمینها را رها ساخته اشت.
در بعضی نقاط این جلگه لکههای وسیع نمک و تپههای شنی مشاهده میشود که یادآور پلایاهای کویر مرکزی ایران و دشت لوت میباشند. بلندی تپههای شنی 40 متر و طول آنها به 400 متر میرسد. بهنظر میرسد که وزش بادهای جنوبغربی و وجود مانع عظیم میشو-مورو در شمال و شمالشرق مسئول پیدایش این قبیل پدیدههای صحرایی در منطقه کوهستانی آذربایجان بوده است.
توده نفوذی بزغوش:
توده نفوذی بزغوش در جنوب جلگه سراب جای دارد و جهتگیری آن بهمانند توده آتشفشانی سبلان از شرق به غرب است. طول این توده 120 کیلومتر میباشد. این کوهستان بهوسیله دو دره محصور میشود یکی دره تلخه رود که در حبهه شمالی آن جریان دارد و توده سبلان را از این کوهستان جدا میسازد و دیگری قرانقوچای است که آبهای دامنه شرقی سهند را جمع کرده و بهوسیله رود قرانقو که در فلات بین بزغوش و سهند جاری است روانه سفیدرود میکند.
در توده بزغوش قلههای متعدد تشخیص داده میشود ولی دوقله اصلی آن از 3000 متر تجاوز میکند و مرتفعترین قله آن 3302 متر بلندی دارد. قلههایی که در شرق و غرب آن قرار دارد و پست و با شیب ملایم به تپههایی که فاصل بین کوهستان و درههای مجاور میباشند ختم میشود. تپههای غربی بهعنوان رابط این کوهستان با توده آتشفشانی سهند شناخته شده و دره رود اوجان آن را از ماسیف سهند جدا میسازد. بزغوش رشته کوهی است سنگی که فقط قسمت غرب آن قابل عبور است. ساختمان زمینشناسی آن از مواد نفوذی است و بیشتر از سنگهای گرانودیوریت و سینیت ساخته شده است.
وجود آبهای معدنی گرم در دامنههای آن منشاء ماگمایی آن را نشان میدهد. رطوبت آن بهواسطه کمی ارتفاع و دور بودن از کوههایی که در جبهه مرطوب آذربایجان قرار دارند زیاد نیست و قلههای آن فقط در فصل زمستان در برف مستور بوده و با شروع فصل تابستان این کوهستان خشک میگردد ولی این رطوبت متوسط موجب پیدایش رگههای آبی کوچکی از بزغوش به دو حوضه سراب و میانه میگردد.
دره قرانقو از طرف جنوب رشته قافلانکوه را که در حوالی میانه بین دره سفیدرود و فلات آذربایجان حائل شده از توده بزغوش جدا میسازد.
توده آتشفشانی سهند:
توده سهند در جنوب تبریز قرار دارد و سه قله معروف و مرتفع در آن شناخته شده است که بر روی یک نوار قرار گرفتهاند و مجموعاً مخروط آتشفشانی سهند را تشکیل میدهند.
هرم داغ و جام داغ از قله های معروف آن بهشمار میروند. جام داغ با ارتفاع 3710 متر قله اصلی راتشکیل میدهد.
از دیدگاه پالئوژئوگرافی برونزدگی پایه رسوبی در ارتفاع 3100 متری و در انتهای دره چینی بلاغچای(دره شرقی سهند) نشاندهنده وجود ارتفاعاتی در این منطقه قبل از شروع فعالیتهای آتشفشانی میباشد.
چینهبندی منظم و متناوب و وسعت زیاد چینهها و بهطور کلی ویژگیهای ظاهری تشکیلات رسوبات آتشفشانی منطقه سهند(سینریت و ...) معرف وجود حوضه رسوبگذاری وسیع و یکسان در اطراف سهند و در زمان فعالیت آتشفشانی میباشد. مطالعه گرانولومتری رسوبات نیز محیط رسوبگذاری ساحلی را تأیید میکند.
با توجه به این مطالب توده سهند را در بدو فعالیت میتوان بهصورت جزیره و یا شبه جزیرهای کوهستانی تجسم کرد که بهوسیله دریایی کم عمق محاط بوده و مواد آتشفشانی که به این دریا وارد میشده بهکمک جریان آب بهصورت یکنواخت در سطحی وسیع گسترش حاصل نموده است. زیربنای رسوبی و قدیمی توده آتشفشانی سهند که در انتهای دره چینی بلاغچای دیده میشود مطمئناً در نتیجه فعالیتهای تکتونیکی بالا آمده است.
در بررسیهای انجام شده در این توده کوهستانی چنین بر میآید که زیربنای سهند رسوبی است و مواد آتشفشانی بر روی رسوبات دورانهای مختلف زمینشناسی قرار گرفته است. ضخامت مواد آتشفشانی را به 800 متر تخمین میزنند زیرا اختلاف ارتفاع مابین بلندترین مخروطهای آتشفشانی سهند و درههای اطراف آن در همین حدود میباشد که تمامی آن از مواد آتشفشانی تشکیل شده است. واضح است که این ضخامت در محل برجستگیهای قدیمی سهند کمتر و در محل درههای قدیمی بیشتر میباشد. بهطور کلی مواد اتشفشانی تشکیل دهنده سهند به ترتیب از پایین به بالا شامل:
-کنگلومرای آتشفشانی (آگلومرا)
-افقهای پونسدار و گدازههای آندزیتی
-تناوبی از طبقات آگلومرا، روانههای برش و لاهار
-گدازههای داسیتی
از نقطه پراکندگی دهانههای آتشفشانی در سهند آتشفشانهای چند مرحلهای– یک مرحلهای تشخیص داده میشود.
در مورد سن فعالیتهای آتشفشانی سهند تاکنون یکسری مطالعات مقدماتی صورت گرفته است.
P.Bordot شروع این فعالیتها را به اواخر دوره میوسن نسبت میدهد. زیرا در آذر شهر کنگلومرای قرمز گل که اولین آثار اتشفشانی سهند محسوب میگردد و زیر تشکیلات پلیوسن تبریز قرار گرفته است. ضمناً خاتمه فعالیتهای آتشفشانی این منطقه را به بعد از دورههای یخچالی دوران چهارم نسبت میدهند.
سن مطلق چند نمونه از رسوبات آتشفشانی بهترتیب 15 و 8/5 میلیون سال را نشان میدهد.
سن مطلق سنگهای جام داغ بین 140 تا 400 هزار سال میباشد. با توجه به نتایج بهدست آمده معلوم میشود که مراکز آتشفشانی سهند از اواسط میوسن تا اواخر پلئیستوسن بهطور متناوب فعالیت مینمودهاند.
در بیشتر شیارهای ارتفاعات سهند برفهای دائمی که تبدیل به یخبرف یا Neve میشوند در تمام طول سال وجود دارد. فرسایش این توده کوهستانی بهوسیله آبهای جاری نمونه جالبی از شکل و فرسایش مخروطهای آتشفشانی است.
آبهای گرم و معدنی فراوان از جمله آبهای گوگرددار از دامنههای شمالی و شمالشرقی آن بهویژه در مناطقی بهنام آبگرم اپراخون و بستان آباد و حوالی آذرشهر خارج میشود.
باید دانست که حالت سهند از حالتهای سایر تودههای آتشفشانی دوران چهارم و نئوژن غرب؟ متفاوت است.
از تبریز هشت قله که بلندی آنها از 3000 متر تجاوز میکند مشاهده میشود تمام این قلهها در غرب در اطراف کوه سلطان و در شرق در حواشی کوههای لیقوان قرار دارند.
همانطور که گفته شد دهانه اصلی که جام داغ است از تبریز دیده نمیشود ولی مشرف به شهر مراغه است.
دامنههای شمالی سهند که از تبریز دیده میشود معرف بقایای فرسایش یخچالهای قدیمی است بهویژه در کوه سلطان بهارتفاع 3400 تا 3300 متر یک سیرک یخچالی رد بالادست روستای آستاری بهوضوح دیده میشود.
در این منطقه فضای سطح سنگی کوه سلطان دارای دیواره تند و نزدیک به عمود دیده میشود.
آبهای جاری دائمی که از ذوب برفهای دائمی این کوهستان حاصل میشوند بهصورت اشعه دایره مانند توفهای آتشفشانی اطراف را بریده و به رودخانههای مهم میپیوندند. از ان جمله در شمال این توده رود سعیدآباد بهسوی شمال جاری شده ارتفاعات تک آلتی را قطع کرده و در بالادست گلوگاهی که تلخه رود و ماسه سنگهای قرمز نئوژن عینال زینال حفر کرده میپیوندد.
بهموازات رود اخیر و بالاتر از آن رود لیقوان در جریان است. رود زینجناب که از جنوبشرقی کوه سلطان آغاز میشود و مسیر ان بهتدریج بهطرف شمالغرب منحرف میگردد و به سردرود میرسد. از رودهای دائمی این ماسیف بهشمار میآید. این رود در جنوبغرب رودخانه اسکو که از ده شاخه تشکیل میشود. شاخه اولی بهنام رود آستاری است که سیرک یخچالی دامنه شمالی کوه سلطان سرچشمه میگیرد. دیگری رود کندوان نام دارد که چشمههای آن در جنوبغربی کوه سلطان قرار دارند.
کلیه این آبهای جاری دائمی که ازقلب سهند پدیدار میشوند وقتی از کوه خارج میشوند بهوسیله درههایی پایین میآیند که در توفهای آتشفشانی بهعمق بیش از صد متر حفر شدهاند.
توده آتشفشانی سبلان
فازهای کوهزایی آلپی که در اواخر دوران سوم منجر به پیدایش چینخوردگیهای شمالغربی و جنوبشرقی ایران شده همراه این چینخوردگیها و یا بعد از آن مواد درونی زمین در آذربایجان بهصورت ایستگاههای آتشفشانی یا بهشکل نفوذی و ... تظاهر نموده که حاصل آن همچنان که قبلاً ذکر شد توده آتشفشانی سهند و توده نفوذی بزغوش و همچنین توده آتشفشانی سبلان است.
توده سبلان به خط مستقیم در 140 کیلومتری شمالشرقی آتشفشان سهند قرار دارد و از لحاظ حالت عمومی کوهستان و تضاد توپوگرافی با نواحی ته نشسته اطراف شبیه به کوهستان سهند است با این تفاوت که جرم سهند تقریباً مدور است در حالیکه سبلان رشته ممتدی در جهت شرقی و غربی است که بهوسیله قوشه داغ از توده قراداغ جدا شده و به دره قراسو که شهر اردبیل در منتهی الیه جنوبشرقی آن قرار دارد ختم میشود.
طول این توده کوهستانی در حدود 60 کیلومتر و پهنایش 45 کیلومتر تخمین زده میشود و ارتفاعات مجاور آن از 3000 متر تجاوز نمیکند. دهانه آتشفشانی آن بهشکل دهانه قیفی است که امروز بهصورت یک دریاچه بسیار زیبا درآمده است و حواشی این دریاچه در تمام فصول سال پوشیده از یخ و برف است.
بهعلت جذب رطوبت فراوان از دریای خزر ارتفاعات آن پوشیده از برف بوده که ذوب تدریجی آنها موجب پیدایش رودخانههایی از جمله تلخهرود میگردد.
دامنههای شمالی این ماسیف تند است و آبهایی از ارتفاعات مشرف به این دامنه سرازیر میشوند موجب پیدایش و تغذیه اهررود و قراسو میگردد در حالیکه آبهای جاری از دیواره جنوبغربی بستر علیای تلخهرود را تشکیل میدهد.
از نظر زمینشناسی توده سنگی سبلان از گدازههای آتشفشانی تشکیل شده که بلورهای آن تا حدی درشتاند. کنارههای مراکز آتشفشانی از نهشتههای سینریتی با لایههای کائولن پوشانده میشود این مواد به کوه سبلان رنگ روشنی از دور بخشیده است.
نهشتههای سینریتی و توفهای آلوویال تخریب شده و مسیلهای زیادی در آنها به وجود امده است.
رشته سبلان موقعیت سوقالجیشی مهمی در گوشه شمالشرقی آذربایجان ایجاد میکند چه عوارض زمین تا حدود سبلان بر اثر انبساط دره قرسو و دشت مغان کاملاً باز است و اولین ارتفاعات با ماسیف سبلان شروع میشود و گردنههای متعددی مانند خدا آفرین و حیران خط ارتباط را به فلات آذربایجان تأمین مینماید.
یادآور میشویم که نقطه مرتفع این توده 4811 متر بلندی دارد و این آتشفشان در مرحله سولفاتاری است و از دهانه آتشفشانی دود گوگرد و بخار آب و سایر گازها خارج میشود. ضمناً چشمههای آبگرم از اطراف دامنههای این کوهستان خارج میشود که نمونه آن چشمههای معدنی سرعین نزدیک اردبیل است.
نتیجه:
آنچه در توپوگرافی آذربایجان بهویژه قسمت شرقی آن جلب توجه میکند تجزیه فلات بر اثر عمل رودخانهها است و حاصل این تجزیه پیدایش واحدهای کوچکی که بعضی مستقل و برخی دنباله عوارض اطراف خود هستند نظیر آنچه در مورد سهند و سبلان و قراداغ مطالعه کردیم شده است. بههمین ترتیب سفیدرود در مسیر وسطای خود با خمیدگی که در حوالی یمانه ایجاد میکند فلات وسیعی را از مناطق اطراف مجزا و مشخص میسازد. این فلات که شهرستان زنجان بر آن گسترش یافته واحد نیمه مستقلی است که در طرف مشرق عوارض آن مرتفع و با رشتههایی مانند کوه قراول و قافلانکوه و طارم سفلی در مجموعه کوههای طالش و طارم مشارکت میکنند و سفیدرود این دسته از کوهستانها راقطع کرده و بدینترتیب کوههای ساحلی دریای خزر را ازفلات زنجان و کوههای آذربایجان جدا میکند. ولی در مغرب ارتفاع فلات تدریجاً کاهش یافته و با شیب ملایم بهطرف سفیدرود و دره زرینهرود فرو میافتد که این دو دره فلات مرتفعی را از مشرق و مغرب بریده و بدان موجودیت مشخصی بخشیدهاند. بدینترتیب که فلات مرتفع واقع در مغرب فلات زنجان از مشرق و مغرب بهوسیله دره دو رود فوقالذکر قطع شده و رود میانه که در شمال آن از مغرب به مشرق جاری است با دره نسبتاً وسیع خود آن را از فلاتهای شمالی مجزا مینماید. درنتیجه فلات مزبور که ارتفاع آن متجاوز از 3000 متر و از طرف جنوب کوهستانهای کردستان متکی است از سایر عوارض مرتفع آذربایجان مجزا گشته و واحد نیمه مستقلی بهوجود میآورد که آبهای آن بهوسیله دامنههای اطراف به رودخانههای سفیدرود و زرینهرود و میانه میپیوندد.
در مغرب آذربایجان طبیعت و امتداد چینخوردگی با آنچه در فلات مطالعه کردیم متفاوت است. کوههایی که تمامی منطقه آذربایجانغربی را از شمال به جنوب پوشانده و در جنوب دریاچه ارومیه به کوههای کردستان متصل میشود بهصورت رشته کوهستانی است که از گره آرارات بهطرف جنوب کشیده شده و جناح شرقی ماسیف ارمنستان را تشکیل میدهد و در خصائص مورفولوژی و توپوگرافی بیشتر معرف کوهستانهای ارمنستان است.
توپوگرافی زمین از قلل آرارات در شمالغرب آذربایجان رو به جنوب کاهش یافته و در حوالی ماکو و خوی تا 2000 متر میرسد. سپس عوارض زمین تدریجاً فشرده شده گردنههای صعبالعبور ارتباط فلات آذربایجان را با ارمنستان و ترکیه دشوار میسازد. از این قسمت به بعد به یک ماسیف مرتفع و منظم مرکب ازتودههای خارائی برمیخوریم که خطالرأس رشتههای آن تا مسافت زیادی رو به جنوب همچنان ارتفاع خود را حفظ کرده و سد کوهستانی در حاشیه غرب فلات ایران ایجاد میکند. ارتفاع قلل در جنوب زورآباد از 3200 متر متجاوز بوده و در زکیداغ که دره قطور در آن حفر شده به 3500 متر بالغ میگردد. در اینجا محور کوهستان بهطرف مغرب منحرف شده و دره زاب بهسمت خاک عراق باز میشود و قسمتی از آبهای این کوهستانها را بهطرف جنوبغربی جذب میکند سپس رشته اصلی بین دره زاب در مغرب و ساحل دریاچه ارومیه را بهطرف جنوب سیر کرده و ارتفاع قلل رو به افزایش رفته و تا 4000 متر میرسد و با حفظ این ارتفاع و تشکیل گردنههای سخت و قلههایی که غالب فصول سال در برف و یخ مستورند تا بینارداغ در مرز ترکیه و عراق و ایران پیش میآید. به کوههای کردستان متصل میشود. ارتفاع متوسط خطالرأس این کوهها که حد سرحدی ایران و ترکیه بر آنها منطبق است متجاوز از 3000 متر میباشد. شیب کوهستان بهطرف ایران تند و در فاصله قلیلی تا دریاچه ارومیه فرو میآیند . بههمین جهت رودخانههایی که در قسمت غربی دریاچه ارومیه جریان دارند غالباً کوتاه و جریان آنها بهخصوص در موقع ذوب برفها تند و سیلابی است ولی شیب غربی که متوجه دریاچه وان و یا دره زاب میشود بسیار ملایم است. ارتفاع آنها با سرچشمه چندان زیاد نیست. حفره به ملایمت بهطرف سطح مبنای خود جریان مییابند.
رشته سرحدی تا محاذات سواحل جنوبی دریاچه ارومیه بهصورت یک امتداد منظم پیش میآید و در حوالی دره زاب کوهها از آن مشتق شده و در جهت موازی با رشته اصلی بهطرف جنوب کشیده و رشتههای شرقی به داخل خاک ایران انحراف یافته و در حدود سردشت و بانه به کوههای کردستان و کوههای جنوب دریاچه ارومیه میپیوندد. در حالیکه رشته اصلی همان امتداد جنوبشرقی را تعقیب و با حفظ ارتفاع به کوههای کردستان منتهی میشود.
جلگههای ساحلی خلیج فارس و دریای عمان:
پیدایش این جلگهها و تحول شکل آنها بهصورت کنونی از دیدگاه ژئومورفولوژی همانند جلگههای ساحلی دریای خزر است. اما چون کیفیت آب و هوا و نوسان آن در طول دوران چهارم با حوضه دریای خزر متفاوت بوده و ساختمان چینخوردگی در مجاور سواحل قدیمی صورت دیگری داشته است، لذا بررسی حوضه خلیج فارس و اختلاف منشاء پیدایش آن با دریای خزر ما را در شناسایی تحول شکل جلگههای ساحلی کمک خواهد کرد. خلیج فارس منطقه فرو افتادهای بین ناهمواریهای زاگرس در شمال و پستی و بلندیهای شبه جزیره عربستان در جنوب است که از لحاظ پیدایش دنباله سرزمینهای پست بینالنهرین میباشد مشابهت ساختمان و جنس زمین در طرفین خلیج مؤید این نظریه است.
در طول دوران چهارم قدیم با توجه به نوسان سطح آب اقیانوسها بر اثر یخبندانهای قارهای و عمق کم خلیج احتمالاً در وسعت آن تغییرات شدیدی حاصل شده و چه بسا در اثناء یخبندانهای شدید و کاهش سطح آب بهکلی خشک شده و حوضه انتهایی رودخانهها در حوالی تنگه هرمز کنونی قرار داشته است. تغییرات اختلاف ارتفاع سرچشمه و سطح پایه از یک طرف و وجوددورههای مرطوب بین یخچالی از طرف دیگر در تکرار و تشدید دورههای فرسایش مؤثر افتاده و قسمت مهمی از رسوبات حوضه آبگیر را به این چاله انتقال داده است.
بررسی مقاطع زمینشناسی ناهمواریهای جنوب و جنوبغربی ایران تحول شکل جلگههای ساحلی را روشن ساخته و گسترش یا محدودیت آنها را در ارتباط با ساختمان زمین بهاثبات میرساند.
قبلاً یادآوری شد که در حاشیه جنوبغربی و جنوب زاگرس ساختمان ناهمواری سازنده و دارای چینهای منظم و بسیار تودهای است بهطوری که حتی بدون در نظر گرفتن عامل فرسایش در قسمتهای وسیعی، سرزمینهای هموار یا کم شیبی تشکیل میداده که گاهی برآمدگی طاقدیسها یکنواختی آن را بههم میزده است. با توجه به مقاومت کم این رسوبات در مقابل آبهای جاری برجستگی طاقدیسها بهتدریج به پشتهها و تپههای کم ارتفاعی تبدیل شده و در چالههای ساختمانی وسیع و نسبتاً هموار بین آنها، آبرفتها متراکم شده و اختلاف ارتفاع را بیش از پیش کاهش داده است. بدینترتیب جلگههای آبرفتی سواحل خلیج فارس بر سطح فرسایشی رسوبات چینخورده اواخر دوران سوم گسترده شده و هرجا چینها باز و ملایم بوده وسعت جلگه افزایش بیشتری داشته و در نقاطی که چینهای موازی و نسبتاً فشرده تا حواشی کنونی خلیج فارس پیشروی نموده محدودیت جلگهها زیادتر شده است. رشته تپههای اطراف اهواز یا بقایای طاقدیسهای قدیمی و یا نتیجه عمل گسلههای اوایل دوران چهارم است که یکنواختی شکل جلگه خوزستان را بههم زده. همراه تودههای شاهد که بقایای آبرفتهای قدیم رودخانههای کرخه، کارون و جراحی و ... است خطوط مشخص ناهمواری را در این منطقه بهوجود میآورند.
همانطور که در مورد جلگههای ساحلی بحر خزر اشاره شد وسعت حوضه آبگیر رودخانهها و میزان آبگیری آنان در توسعه جلگههای ساحلی اثر زیادی داشته بهطوری که در محل مصب رودخانهها بهوضوح پیشرفتگی جلگههای ساحلی در دریا بهچشم میخورد. کمی عمق خلیج یکی دیگر از عوامل توسعه این جلگهها است. گاهی تراکم رسوبات آبرفتی آنچنان کف خلیج را در سواحل بالا آورده که بهطور طبیعی جز بهوسیله قایقهای کوچک امکان دسترسی به بنادر از طریق خلیج فارس وجود ندارد. هریک از عوامل فوق بهطور جداگانه و محلی در توسعه و یا محدودیت جلگهها دخالت مستقیم داشته و گاهی ترکیب عوامل مساعد وسیعترین یا محدودترین آنها را فراهم ساخته است.
سطح نسبتاً هموار و فرسایشی رسوبات جوان اواخر دوران سوم از رود زهره تا محل خروج کرخه از کوهستان فراوانی آبرفتها بهعلت وسعت حوضه آبگیری رودخانههای کرخه، کارون و جراحی و زهره و ... بالاخره عمق بسیار کم شمالغربی خلیج پیدایش جلگه وسیع خوزستان را بهدنبال داشته است.
بهعلت وجود رودخانههای مهمی در این قسمت پیشروی آبرفتها در دریا و ایجاد زمینهای جدید حتی در زمانهای تاریخی بهسرعت انجام گرفته و شهرهایی که سابقاً بر کنار خلیج بنا شده در حاضر کیلومترها از دریا فاصله دارند.
شیب عمومی جلگه خوزستان از شمال و شمالشرقی به جنوب است. بهدلیل بافت ریز رسوبات و شیب بسیار کم در جنوب جلگه و نواحی مرزی ایران و عراق، باتلاقها و ماندابهای فراوانی وجود دارد و بهعلت خشکی شدید هوا و کمی باران حتی گاهی آثار فرسایش صحرایی بهصورت تپههای ماسهای و نبکا(Nebka) ظاهر شده است(بین اهواز و خرمشهر)
وسعت جلگههای ساحلی بهتدریج در جهت جنوبشرقی بهعلت ساختمان زمین (فشردگی چینها تا ساحل) کاهش مییابد و حتی گاهی دامنه تپهها مستقیماً مسلط به ساحل است. تنها در مسیر رودخانهها و جلگههای ساحلی وسعت زیادتری یافته و گاهی حتی بهسمت خلیج پیش رفتهاند. (رود شور، رود دمنه و غیره ...)
چرخش محور چینخوردگی و ساختمان ملایم آنها در شمال تنگه هرمز و وجود مسیلهای زیاد جلگههای ساحلی بین بندرعباس و میناب را بهوجود آورده است.
در سواحلی دریای عمان بهعلت پیشرفت محلی بعضی از چینخوردگیها تا کنار دریا، جلگههای ساحلی بهصورت نوارهای باریک و یا حوضههای مستقل درآمده و بهعلت وجود سواحل عمیقتر از خلیج فارس گسترش فراوانی نیافتهاند. رسوبات تبخیری همه جا بر سطح ساختمانی و یافرسایشی چینخوردگیهای دوران سوم انباشته شده و جلگههای موجود را تشکیل دادهاند. ناهمواریهای تپه ماهوری شکلی که گاهی بهوسیله رودخانهها عمیقاً بریده شده از شمال بر این جلگهها مسلط است. وسیعترین جلگههای ساحلی در اطراف خلیج گواتر گسترش یافته است.
علاوه بر تپه ماهورهای چینخورده میوسن یکی از صور مشخص ناهمواریها در این جلگههای ساحلی وجود مخروطهای آتشفشانی جدید اواخر دوران سوم و یا حتی اوایل دوران چهارم است که قسمتی از مخروط آنها در زیر آبرفتها مدوفون شده است. این مخروطها از ابتدای سواحل دریای عمان تا خلیج گواتر بهطور پراکنده مشاهده میشدند. یکی دیگر از عوارض مشخص این جلگهها وجود تپه ماسههای دریایی است که قبلاً پیدایش آنها در سواحل بحر خزر بررسی شده است.
چینخوردگیها و عوارض ساختمانی:
از آنچه که در مطالعه زمینشناسی گذشت قدیمیترین حرکتی که در ساختمان زمینشناسی ایران مؤثر افتاده مربوط به دوره کامبرین است . از این دوره تا دوران سوم ایران بر اثر جابجاییهای تکتونیکی چندین بار بالا آمده و فرو نشسته است و حرکات اوروژنیک موجب پیدایش چینخوردگیهایی نه تنها در مواد رسوبی گشته بلکه در خلال این دورانها منجر به تشکیل گرانیتهای نفوذی خصوصاٌ فعالیتهای آتشفشانی گشته است. ولی در بین حرکات کوهزایی دورانهای زمینشناسی، فعالیت اوروژنیک آلپی در ایران بیشتر مؤثر افتاده گو اینکه عوارض حاصله از این جابهجایی در ایران از حیث ساختمان و جنس متفاوتاند ولی همه حالت اعتدالی داشته خصوصاٌ آنکه سن جوانی را از خود نشان میدهند و میتوان همه را در یک سیستم تکتونیکی قرار داد.
از نظر مورفولوژی تنها صفتی که برای ایران مناسب است صفت فلات Plateau است که ساختمان آن در امتداد شمالغربی و جنوبشرقی قرار گرفته و تقریباً سلسلههای مرتفع آن در امتداد این جهت واقع شدهاند.
محور این فلات رشته کوههایی است که از شمالغربی به جنوبشرقی کشانده شدهاند و 2300 کیلومتر طول دارد و در دو سوی این محور عوارض و برجستگیهایی بسیار ممتد که رشتههای اصلی شمالی جبال زاگرس بهصورت قوسی که تحدب آن بهسمت این محور هست خودنمایی مینماید.
چنانکه این خط را از آذربایجان که بهطور متوسط 1800 متر بلندی دارد تا بلوچستان تعقیب نماییم از میزان ارتفاع زمین کاسته شده بهحدی که در مرزهای ایران و پاکستان به 1000 متر میرسد.
منطقه کوهستانی جنوبغرب مشتمل بر مرتفعات زاگرس و جلگه کارون
این ناحیه مشتمل است بر لرستان و خوزستان، ناهمواری آن بهصورت موازی با یکدیگر است که بهصورت پلههایی بهتدریج بالاتر میآیند. رشتههای بلندتر دارای خصایص آلپی است. تنگههای کوهستانی بسیار تنگ و عمیق و کنارههای آنها دارای شیبهای تند و دیوارههای آن تقریباً راست است. رودهایی که در این تنگهها بهموازات یکدیگر جاری هستند بهسختی از درهای به دره دیگر راه مییابند. راههای آن را تنگ گویند. چنانکه نواحی کوهستانی فارس و لرستان را بهعلت زیادی تنگها(تنگسیر) یعنی منطقه تنگها مینامند. ناهمواری از شمالغرب به جنوبشرق امتداد یافته و تمام ناحیه جنوبغربی ایران را میپوشانند.
زمینشناسی زاگرس:
کوههای زاگرس همانطور که ذکر شد از رشتههای متوازی و چینخورده منظم دنیا بهشمار میآید. این کوهها از نقطه نظر ذخائر نفتی بسیار معروف است و از نظر مورفولوژی چندان مطالعه نشدهاند لیکن میتوان چندین منطقه مشخص تشخیص داد:
الف. رشتههای خارجی
این رشتهها بهصورت عوارض مقطع هستند و تا پایکوههای بین النهرین پیش رفتهاند. چینهای آنها ساده و از یکسری رسوبات تشکیل یافتهاند. پایه این رسوبات از لایههای ضخیم مارن و ژیپس دوره میوسن است. بر روی آن ماسه سنگها و مارنهای قرمز رنگ پونسین جای دارد.
در مجموع این تشکیلات در زیر کنگلومراهای قارهای که ضخامت آن به 3000 متر میرسد ختم میگردد. این رسوبات بهصورت دگرشیب بر روی طبقات بسیار قدیمی جای گزیدهاند.
حرکات کوهزایی و جایهجاییها در این منطقه بسیار شدید بوده است و آثار آن هنوز مشهود است. زیرا در اعصار تاریخی نمونهای از این حرکات و جابهجاییها را در بناهای دوره ساسانی میتوان مشاهده کرد.
طاقدیسهای حاصله از چینخوردگی بعد از تشکیل در طول دوران چهارم تحت تأثیر فرسایش یخچالی(یخچالهای محلی) قرار گرفته و بهشدت تخریب گشتهاند و آثار پدیدههای یخچالی را میتوان در قله اشتران کوه مشاهده کرد.
کار و فعالیت فرسایش دورههای بارانی یا سرد منجر به از بین رفتن لایههای نرم طاقدیسهای منظم شده است.
ب. رشتههای شمالشرقی:
سیستم رشتههای شمالشرقی زاگرس بهصورت کوههای متوازی است و در مجموع توپوگرافی ممتدی را تشکیل میدهند. در این سیستم ناهمواریها سری رسوبات بسیار کامل برونزد دارد و طرز استقرار متناوب طبقات نرم و سخت موجب پیدایش اشکال ساختمانی جالب توجهی شده است. با وجود این میزان درجه سختی سنگها در این منطقه متغیر است. از جمله آن درجه سختی سنگها را میتوان از جنوب شرق بهطرف شمالغرب بهخوبی باز شناخت. مهمترین مخازن نفتی ایران در رشتههای ممتد و در داخل آهکهای الیگومیوسن قرار دارد. رسوبات دوره ائوسن و کرتاسه فوقانی دارای رخساره آهکی و مارنی است لیکن کرتاسه میانی از آهکهای بسیار سخت در نتیجه از نظر مورفولوژیکی بهصورت دیوارههای تند بهنام کورنیش یا گیلوئی درآمدهاند.
رسوبات دوره ژوراسیک نیز بیش از 1000 متر ضخامت دارد. رخساره این رسوبات در جنوب آهکی است لیکن در شمالغرب از شیستهای قیری است. طبقات تریاس نیز بیش از 1200 متر ضخامت داردکه همه از آهکهای دولومیتی سخت همراه با ژیپس است. بالاخره در زیر طبقات تریاس، طبقات پرمین با ضخامت 1000 متر از آهک ساخته شده که در زیر آنها طبقات کربونیفر نمکدار ظاهر میشوند.
نظم اشکال ساختمانی بر اثر فشارهای تکتونیکی وارد بر طبقات نرم و پلاستیکی در برخی نقاط موجب پیدایش پدیدههای ناموزون گشته و این بینظمی دامنههای طاقدیسها نیز آشکار است.
ج.نوار داخلی:
در این نوار چینهای مجتمع اما مقطع جای گزیدهاند. چینهای اصلی بسیار قدیمی هستند(تاحدی این چینها تحت عمل فرسایش مسطح شدهاند). نسبت به استیل ساختمانی زاگرس در مجموع چینها از یک سلسله گسلهها و روراندگیها پدید آمده که این عمل منجر به تجزیه این نوار(نوار داخلی) به واحدهایی کوچک شده که در بین آنها فضاهای فرورفته و از هم جدا قرار دارند در این فضاها یا گودالها رسوبات آندورئیک جمع میشوند.
د. بالاخره حالت نظم چینها بهطور کامل در واحدهای بسیار داخلی ناپدید میشود و یک سری سنگهای دگرگونی که سن آنها مربوط به دوره کرتاسه است و با دستهای از سنگهای سبز مخلوط شده و عموماً بهصورت روی هم رفته قرار میگیرند. چندین رودخانه اگزورئیک که به خلیج فارس میریزند از این رشته کوهها عبور میکنند.
بهطور کلی چینخوردگی زاگرس با تمام ویژگیهای مورفولوژی که در غرب و جنوب ایران جایگزیده ارتفاع بیش از 4500 متر ندارد زیرا این رشته چینخورده بهمانند البرز تحت تأثیر فازهای آتشفشانی قرار نگرفته ولی از نظر چینخوردگی کم اهمیتتر از البرز نیست.
بهطور کلی بلندی مرتفعات از شمالغرب بهسمت جنوبشرق کاسته شده و ساختمان پیچیده آن در این جهت بهتدریج تخفیف یافته و بالاخره در حواشی خلیج فارس کوتاهتر میشوند. بهطوری که چینهای ساحلی فقط از کوهها و مجرای کم ارتفاع آهکی تشکیل مییابد. بالاخره پایینتر از نصفالنهار عمان رشتههای متوازی کاملاً از مواد متفاوت ساخته شدهاند که بیشتر از مواد فلیش است که تخریب آن مورفولوژی خاصی به این منطقه داده است. در این ناحیه است که ستیغهای ماسهسنگی چالههای حفر شده در طبقات رسی را از هم جدا میکنند.